۱۴۰۱ آبان ۱۲, پنجشنبه

کودکانی که کودکی نکردند

این عکس مرا تکان داد. تمام وجودم را لرزاند. دلم می میرد برای این کودکانی که کودکی نکرده اند. کودکانی که کودکی، نوجوانی و جوانی نکرده به دنیایی پرتاب شده اند که متعلق به آنها نبود، به دنیای بزرگترها، به دنیای پر از خشم و درد و خون. دنیایی که در آن نه تنها عروسکهایشان بلکه پدر و مادرهایشان، خواهر و برادرانشان و حتی همبازی هایشان را سر بریده اند. به چهره ی پاک و بی ریا و بی غمی کودکی شان ناگهان خون پرتاب شد. دلم می میرد برای این کودکان...دلم می میرد. کودکانی که هنوز بزرگ نشده میگویند، کاش مسلسل پشت ویترین از آن من بود! آری این کودکان از ما عزاداری نمیخواهند از ما برخاستن و ریشه کن کردن قاتلان دنیای کودکی شان را می خواهند. به علامت پیروزی این کوچولو و چهره ی پر از خشمش نگاه کنید. گویا یک شبه در خون پدر قد کشیده است.
آنها که این صحنه ها را می بینند و بی تفاوت می گذرند. آنها که می بینند و هنوز از حکومت قاتلان حمایت می کنند و اما و اگر می گویند. در یک جمله بیشرفند و دستهایشان را آگاهانه یا ناآگهانه در دست قاتلان گذاشته اند. در چنین برهه ی زمانی هر کس در خانه نشسته است، در این خون شریک است.
عاطفه اقبال - 3 نوامبر 2022



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر