۱۳۹۹ تیر ۲۵, چهارشنبه

کاری کنیم. این سکوت مرگبار را بشکنیم!

خاطرات زخمی آن روزهای داغ دوباره به تک تک سلولهایم هجوم آورده اند و مرا به تابستان پر التهاب سال شصت می برند. از آخرین روز بهار کشتارها شروع شد و در تابستان به اوج خود رسید. عارف برادرم در آخرین روز بهار سال شصت بخون غلطید. محمود همسرم در اول شهریور سال شصت بر دار شد . بعد رسید به یک یک گلهای زیبای آشنا،مهدی، علیرضا، حسن، باز هم حسن، علی باز هم علی، مجید، مریم، احمد، اشرف، پری و ... هیچ کس در امان نماند. هر خانواده ای زخمی بر جانش نشست. بهار که رفت عشق هم رفت. عزیزان ما هم رفتند. آن گلهایی که داغی تابستان را تاب نیاوردند. بعد از تابستان، خون در پاییز و زمستان و بهارهایمان نیز جاری شد و تا به امروز ادامه یافت. اینروزها به خانواده های سعید، محمد و امیرحسین می اندیشم که در التهاب هستند. آیا سوگوار خواهند شد؟ به خانواده های دو جوانی که چند روز پیش اعدام شدند، فکر میکنم، صابر شیخ عبداللە و دیاکو رسول زادە، خانواده هایشان چه میکشند؟ چگونه این درد را زندگی میکنند؟
جوانانی که امروز به اعتراض برخاسته اند ادامه همان دلاوران دهه شصت هستند. آنها که سکوت نکردند. آنها که به بیداد " نه" گفتند. اینک این جوانان نیز به بیداد " نه " میگویند. اما این سوگواری باید پایان یابد. این کشتارها باید متوقف شوند. هیچ خانواده ای نباید داغ عزیزانش را ببیند. هیچ پدر و مادری نباید به سوگ فرزند بنشیند. جلاد را می شود از عرش به پایین کشید. دستهایمان را به هم گره بزنیم. کاری کنیم. این سکوت مرگبار را بشکنیم.

عاطفه اقبال - 15 ژوئیه 2020

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر