۱۴۰۰ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه

بگذارید من باور نکنم

 یکشنبه گذشته قتل بابک خرمدین یک کارگردان سینما جامعه را در شوک فرو برد. بحث هایی که حول و حوش این قتل در شبکه های مجازی صورت گرفت. نشانگر هضم نشدن این فاجعه توسط جامعه می باشد. جامعه ای که بارها و بارها چنین فجایعی را تجربه کرده است. سر بریدن دختر خردسال توسط پدر. سر بریدن پسر جوان توسط برادر و صدها موردی که روزانه در گوشه و کنار کشور اتفاق می افتد و گاه یکی دو تا از آن به شبکه های مجازی راه یافته و آنتنی می شود. اینکه جامعه هنوز در مقابل چنین فجایعی شوکه می شود به این معنا است که مردم با وجود روزمره بودن جنایت در کشور ما هنوز اینهمه شقاوت برایشان عادی نشده و این جای خوشحالی دارد. جامعه ای که حکومتش سعی کرده خشونت و قتل و جنایت را عادی کند تا حساسیت مردم را نسبت به آن بکاهد. با اعدام های خیابانی. با گرداندن مفتضح محکومان در خیابانها. با آزاد کردن قاتلان و فرستادن آنها در میان مردم. با پخش بازجویی های قاتلانی مثل محمد نجفی در حالیکه با بازجو جایی می خورند و خوش و بش میکنند. این حکومت نشان داده است که رفتارش با قاتلان و دزدان مال و حرمت مردم که عموما از وابستگان حکومتی هستند با کسانی که برای یک مخالفت و اعتراض سیاسی دستگیر میشود، تفاوت کیفی دارد. تا نشان دهد که در این مملکت ویران هر کاری میتوان انجام داد فقط نباید اعتراض کرد و مخالف حکومت شد.

در چنین حکومتی است که اولین نگاه به شیوه قتل فجیع بابک خرمدین، بوی قتل های زنجیره ای را میدهد. قتل های زنجیره ای نه الزاما از منظر سیاسی، بلکه با کپی برداری از آن. حکومت جمهوری اسلامی با قتل و مثله کردن فرخزاد و فروهر ها و مختاری و بسیاری دیگر، این گونه جنایات را در جامعه تحت ولایت فقیه پایه گذاری کرده است. حکومتی که راه حذف مخالف را با جنایت و مثله کردن باز کرده و نشان داده که در برابر اینگونه جنایات چشمهایش را می بندد.

برای نمونه فقط تعداد اندکی از این قتل های حکومتی را یادآوری میکنم:

۱۶ مرداد ۱۳۷۱ قاتلان فرستاده شده جمهوری اسلامی فریدون فرخزاد را در محل سکونتش در آلمان با ضربات چاقو به قتل رساندند. شکمش را پاره کردند. زبان. گوش. دماغش را بریدند. چهره او دیگر بعد از سلاخی قابل شناسایی نبود. قاتلان می خواستند قتل را اختلافات شخصی نشان دهند.

اول آذر ۱۳۷۷ قاتلان وارد خانه فروهرها شده اند. با ضربات چاقو آنها را از پا در آورده و با آمپول فلج ساز بی حرکتشان کرده و بعد بدنشان را مثله کرده اند. گزارش پزشک قانونی وحشتناک است اما کسانی که جسد را زمان خاکسپاری دیده اند میگویند حتی در این گزارش هم تمام واقعیات را ننوشته اند.

۳۱ شهریور ۱۳۷۷ حمید حاجی‌زاده معلم و شاعر کرمانی را قاتلان حکومتی با ۲۷ ضربه چاقو می کشند. کارون پسر ۹ ساله‌ او که در خانه بوده را نیز با ۱۰ ضربه چاقو به قتل می رسانند.

۱۸ آذر ماه ۱۳۷۷ قاتلان محمدجعفر پوینده، نویسنده و مترجم را می ربایند. او را با طناب خفه می کنند. و جنازه او ۲۱ آذر در اطراف کرج پیدا میشود.

۱۲ آذرماه ۱۳۷۷ محمد مختاری، نویسنده توسط وزارت اطلاعات ربوده شد و یک هفته بعد پیکر بی‌جانش را پیدا میکنند.

پیروز دوانی، نویسنده، مترجم و صاحب امتیاز نشریه پیروز، سوم شهریور ماه ۱۳۷۷ از خانه خارج شد و هرگز بازنگشت. او را چنان ناپدید کرده اند که اثری از او بجا نمانده است.

جمهوری اسلامی بر اثر افشاگری خانواده ها، تنها تعدادی از این قتل ها را به گردن سعید امامی معاون فلاحیان وزیر اطلاعات وقت انداخت و برای فاش نشدن پشت پرده او را در زندان کشت و به آن نام خودکشی داد. اما نکته قابل توجه در این مسئله این است که دادگاه این قتل های زنجیره ای پشت دربهای بسته انجام شد و حتی به خانواده‌ها و وکلا اجازه دسترسی به پرونده‌ها و بازجویی‌ها را ندادند. امروز بعد از گذشت بیش از بیست سال هنوز هیچ کس دیگری برای این قتل ها نه دستگیر و نه محکوم شده است. اما قتل بابک خرمدین در عرض شش ساعت همه مراحل پرونده اش طی شده. بسرعت با اثر انگشت، مقتول را شناسایی کرده و قاتلان بلافاصله نه تنها به این قتل بلکه به قتل های دیگر نیز اعتراف کرده اند. یعنی در عرض 24 ساعت همه مسائل حل شده و حتی یک ویدئوی بدون تاریخ و ساعت جا به جایی جسد در آسانسور را هم پخش کرده اند. و حکم حدسی را هم اعلام کرده اند. چه سیستم قضایی منسجم و کارآمدی جمهوری اسلامی دارد! اما نمیدانم چرا برای قتل های زنجیره ای و اسید پاش ها و صدها مورد دیگر از این کارآمدی استفاده نمیکند!

بله دوستان، این قتل بوی قتل های زنجیره ای را می دهد. برای اینکه حتی اگر اینطور که شواهد تا کنون نشان میدهد یک قتل خانوادگی بوده باشد، از چنین قتل های حکومتی کپی برداری شده است. ریشه را باید در حکومتی جست که قاتلان در زیر لوای آن امنیت یافته اند و بازجویشان به آنها " موفق باشید" میگوید. در حالیکه با زندانیان سیاسی با جنایت کارترین شیوه ها برخورد میشود.

و اما در مورد قتل بابک خرمدین: به نظر من این قتل پشت پرده دارد. همه ماجرا همین نیست که ما در مقابل صحنه و آنچه که در رسانه ها بیان می شود می بینیم. این پرونده تناقضات زیادی دارد که تا کنون پاسخی نیافته اند. سرعت رسیدگی به این پرونده خود بسیار ابهام برانگیز است. از صبح یکشنبه ۲۶ اردیبهشت که بنا به گفته پلیس با تماس تلفنی کارگران شهرداری قطعه های جسد در سطل زباله شهرک اکباتان پیدا شد تا انگشت نگاری و شناسایی مقتول. دیدن سریع دوربین های مدار بسته محل سطل آشغال و آسانسور و دستگیری پدر و مادر و اعترافات آن فقط یک روز فاصله است. این سرعت باور نکردنی است و به نظر یک سناریوی آماده می آید.

پدر بابک از ارتشی های قدیمی زمان شاه بوده. شش سال در جبهه های جنگ با عراق شرکت داشته و دوبار شیمیایی شده است. مدتی راننده تاکسی بوده. این خانواده شصت سال است در اکباتان زندگی میکنند و همسایه ها از آنها به عنوان مردمانی بدون آزار نام می برند. چهار فرزند به نام‌های آرزو متولد 51، بابک متولد 53، افشین متولد 54 و آذر متولد 61 دارد. آرزو بیماری ام اس داشته. سال 88 از همسر قبلی اش جدا شده و با پسر عمه اش ازدواج کرده است.

تناقضات اینجا است که میگویند سال 90 داماد که پسر عمه هم بوده را به همان شکل کشته و قطعه قطعه کرده اند و صدای دخترشان آرزو که میگویند باخبر بوده در نمی آید! خانواده داماد هم دنبال نمیکنند که این پسر ما چه شد. ده سال بی خبری برایشان مشکوک نیست و با یک توضیح ساده که از ایران رفته راضی میشوند و حتی نمیگویند چرا با ما تماس نمیگیرد! آخرین پست آرزو در فیسبوک 23 دسامبر 2012 یعنی 3 دی 91 میباشد. یعنی یکسال به فعالیت عادی در فیسبوک با گذاشتن عکس جام شراب و عکس های خودش بعد از قطعه قطعه شدن همسرش ادامه میدهد و انگار نه انگار که همسر کشته شده! بعد یکدفعه فعالیتش قطع میشود تا سال 2018 که به گفته پدر کشته میشود. دوستان این دختر و فک و فامیل هم هیچ کس سراغ او را نمیگیرد که چه شد یکدفعه ناپدید شده؟ تازه در جدیدترین اعتراف پدر گفته: همسر آرزو را با همدستی دخترم کشتم!

کشته شدن آرزو زمانی صورت میگیرد که بابک نیز در آن خانه زندگی میکرده اما این قتل زیر دماغ او صورت میگیرد و او با خبر نمیشود و بعد ها به گفته پدر از طریق دوربین های مدار بسته خانه شان! – به چه شکلی معلوم نیست- از قتل خواهر باخبر می شود ولی برایش مهم نیست و عکس العمل نشان نمیدهد! راز طرفی رابطه مادر و پدر با بابک چنان خوب بوده که در مراسم فیلم او شرکت و پدر سخنرانی میکند. مادر در یکی از صحنه های فیلم بابک بعنوان هنرپیشه موقت شرکت داشته است. و هیچ کدام از این اختلافات باعث نشده که به این مراسم نیایند. شاگردان بابک می گویند که بابک کلی از پدر و مادرش سر کلاس تعریف میکرده و در مورد آنها یک مستند هم ساخته بوده. زمانی که از انگستان به ایران بازگشته به دوستش گفته که دوری پدر و مادرش را تحمل نمیکند. یعنی چنین رابطه عاطفی قوی بین آنها وجود داشته است.

تناقضات دیگر این است که پدر، بابک را متهم به آوردن دختران متعدد به اطاقش و رابطه جنسی با آنها میکند. بعد یک دفعه میگویند که چون بابک هم جنس گرا بوده او را کشته اند! بعد مادر میگوید که بابک با او کارهایی میکرده که از خجالت نمی تواند بگوید! پدر، بابک را متهم به تجاوز به آرزو خواهرش میکند! یکسری که خود را دوستان آرزو معرفی میکنند میگویند پدر با توافق مادر به آرزو دخترش تجاوز میکرده! یعنی آنقدر مجموعه این حرفها ضد و نقیض است که به تنهایی همه داستان را زیر علامت سئوال میبرد.

از طرفی پدر چنان ضد عرب است که میگوید اگر دست او بود همه عربها را میکشت و نامش را از ثابتی به خرمدین تغییر داده است! بعد یکدفعه چنان مذهبی آل محمدی می شود که بخاطر دوست دختر و مشروب بچه هایش را می کشد! محمد شهریاری از دادسرای امور جنایی هم دیروز آب پاکی روی دست همه ریخت و گفت: "پدر بابک خرمدین برخلاف آنچه که در جلسات بازپرسی اعلام می‌کرد که فرد مذهبی است و به دلیل تعصبات دینی دست به قتل بستگان خود زده است، اصلاً دیدگاه مذهبی ندارد و اصلاً فرد مذهبی نبوده است."

در این میان پدر از این همه جلوتر رفته و میگوید اصلا اگر آزادش کنند دو بچه دیگرش را هم می کشد. مادر اما میگوید نه من اجازه نمیدهم آنها بچه های خوبی هستند!

اینها تراواشات مغزی پیرمرد و پیرزنی است که بنظر می رسد به لحاظ روانی سالم نیستند و حسابی قاطی کرده اند. حالا این قاطی کردن دلایل این قتل ها بوده و یا اینکه اساسا دچار توهم و القا شده اند، معلوم نیست. اینرا من و شما نمیتوانیم قضاوت کنیم اما مسئله ای که مشخص است این است که ما باید از خود بپرسیم براستی جز آنچه که تا بحال رسانه های حکومتی به ما گفته اند چه چیز بیشتری می دانیم؟ جز این که سرعت اعتراف گیری ها بحدی زیاد است که کم کم بسیاری دیگر از قتل های حل و فصل نشده را هم می توانند به عهده بگیرند!

حسین علوی زاده کالبد شکافی که تا بحال به دلیل کارش صدها حیوان را کالبد شکافی کرده می گوید: " باید بگم فیزیک این پدر و مادر با چنین جنایتی سازگاری نداره ! قطع استخوان یک گوساله یا بزغاله هم نیاز به انرژی بالا [یا تجهیزات الکتریکی] داره؛ مخصوصا اگه قرار باشه توی یک چمدان یا کیسه جا بشه."

من به نوبه خود میگویم بجای همه این اعترافات برای نشان دادن صحت ماجرا، لاشه یک گوسفند را در برابر خبرنگاران به این پدر و مادر بدهند تا قطعه قطعه کنند. تا ببینیم آیا قادر به چنین کاری هستند؟ این ساده ترین کاری است که میتوان با آن واقعیت را بازشناخت.

اما با همه این تفاصیل، بنظر من، در این رابطه با توجه به اینکه داده های لازم و پشت پرده را نداریم، نمی توانیم قضاوت نهایی را بکنیم. اما اینرا میدانم دنیایی که پدر و مادری کمر به قتل و تک تکه کردن فرزندانشان ببندند، دنیای وحشتناکی است. بگذارید من آنرا باور نکنم. بگذارید الگوی من مادر و پدری باشند که در شرایطی بسا سخت تک تک ما را به دندان گرفتند و از چنگال مرگ رژیم در بردند. بگذارید الگوی من همان پدر و مادرانی باشند که فرزندانشان را با عشق در دامن خود پروریدند و پدر و مادرانی که امروز عکس فرزندان بخون خفته شان را پرچم خود کرده و برای عدالت خواهی آنها استوار ایستاده اند. بر آنها درود

عاطفه اقبال – 20 می 2021

لینک و نظرها در فیسبوک

#بابک_خرمدین

#عاطفه_اقبال

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر