این نوشته محمد ( مصطفی ) رجوی فرزند اشرف ربیعی و مسعود رجوی در رابطه با کشتاری است که در ده شهریور سال 92 در قرارگاه مجاهدین بنام اشرف در عراق صورت گرفت. مجاهدین بعد از انتقال ساکنان اشرف به کمپ لیبرتی در کنار فرودگاه بغداد، صد نفر را به بهانه ی پوشالی " حافظان اموال" آنجا نگه داشته بودند. پنجاه و سه نفر از آنها در واقع گوشت دم توپ و فدای یک مشت آهن پاره که هیچ ارزشی نداشت، شدند و براحتی طعمه قاتلان جمهوری اسلامی قرار گرفتند. آنزمان کمپین ما در رابطه با ماندن این صد نفر بسیار هشدار داده و در ازایش فقط از طرف مجاهدین متهم به همکاری با جمهوری اسلامی شده بود. امروز فرزند رهبر مجاهدین که سالها است از آنها جدا شده. آنها را در این رابطه مورد سئوال قرار میدهد. آیا مجاهدین حاضر به پاسخگویی هستند یا باز هم بازار اتهام و فحاشی را داغ خواهند کرد!
به مناسبت كشتار ۱۰ شهريور سال ۹۲
آن روز را هرگز فراموش نميكنم. حوالی ساعت ۹ صبح بود. هنگام خروج از بنگال محل كارم در کمپ لیبرتی، خبر تهاجم به قرارگاه اشرف را از يكي از بچه ها شنيدم. در ابتدا باورش برايم سخت بود اما به مرور كه خبرهاي تكميلي ميرسيد، ابعاد آن كشتار وحشيانه هر چه بيشتر برايم روشن ميشد. من از نزديك با بسياري از قربانيان آن كشتار فجيع آشنا بودم. رحمان مناني، ياسر حاجيان و امير نظري از بچه هايی بودند كه از دوران كودكي و مدرسه ميشناختم. كوروش سعيدي مدتي مسئول كلاس برق و الكترونيك بود كه من نيز در آن شركت ميكردم. شهرام ياسري از مسؤلان بخش ترابري بود كه با هم خیلی دوست بودیم و شوخی میکردیم. و خيلي از نفرات ديگر که در این حمله بصورت اعدام صحرایی با دست های بسته کشته شدند.
سؤالي كه براي من هنوز بعد از ۷ سال مطرح میباشد، اين است كه چرا با جان صد انسان به اين صورت بازي شد؟ سازمان مجاهدين در اطلاعيه هاي خود مدعي بود كه اين صد نفر براي حفاظت از اموال در قرارگاه اشرف باقي مانده بودند. اما طبق اطلاعاتی که من دارم، اگر از اموال غير منقول اشرف كه بصورت جداگانه قابل فروش نبودندبگذریم، ارزش ساير اموال موجود در این قرارگاه به هيچ وجه عدد مهمي محسوب نمی شد . اينرا با اشراف كامل و با توجه به ساير منابع مالي سازمان مجاهدين ميگويم. نکته مهمتر اینکه، سازمان مجاهدين در سالهای ۱۳۸۱ و ۱۳۸۲ اقدام به تخليه قرارگاههاي خود در شهرهاي بصره، عماره، كوت، مقداديه، جلولا و حتي بغداد و حومه آن ( بديع زادگان و باقرزاده ) نموده بود. اما حتي يك نفر هم در آن قرارگاه ها براي حفاظت از اموال! باقي نگذاشته بودند. برای همین این سئوال پیش می آید، چرا اموال اشرف كه تقريباٌ میتوان گفت مشتي آهن پاره بيش نبودند، ناگهان تا به اين حد اهميت يافت كه مجاهدین حاضر شدند، جان صد نفر از اعضا و فرماندهانشان ( منجمله گيتي گیوه چیان- فرمانده حفاظت ) را براي آن ريسك كنند؟ آيا اموال بهانه بود؟ و پشت این لقب " حافظان اموال" مسئله دیگری خوابیده بود که برای مجاهدین ارزش ریسک كردن جان صد نفر را داشت؟
من شخصاٌ بسيار بعيد ميدانم كه صورت مسئله اصلی حفاظت از اموال بوده باشد. گمانه زني هاي مختلفي در این رابطه وجود دارد. اما از نظر من، وقت آن رسيده كه سازمان مجاهدين بجای اتهام زنی های نادرست به کسانی که در این رابطه سئوال داشته و اینگونه برخورد با جان انسانها برایشان قابل قبول نیست، صداقت از خود نشان داده و بصورت روشن به افکار عمومی توضیح دهد. خانواده های قربانيان ده شهریور حق دارند که بدانند، چرا عزيزانشان بظاهر فدای یک مشت آهن پاره شدند؟ ضمن اینکه، سئوال دیگری همچنان مطرح است: بر سر گروگانهای ده شهریور چه آمده است؟ در حالیکه مجاهدین چندین ماه، تمام ساکنان کمپ لیبرتی را برای اعتراض به گروگان گیری این شش نفر به اعتصاب غذا کشاندند، چرا ديگر هیچ نامی از آنها به میان نمی آورند؟ این ابهامات هیچ پاسخ روشنی تا به امروز نیافته است.
محمد رجوی
@Atefeh_Eghbal
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر