۱۳۹۸ آبان ۲, پنجشنبه

فرهنگ متناقض قهرمان سازی و به لجن کشیدن

در یک رابطه دو طرفه همه چیز سیاه یا سفید نیست. نه زن به خودی خود همیشه محق است و نه مرد. اینروزها در مورد مسئله نیما که متاسفانه در آغوش مادر چشم از جهان فرو بست، بحث های زیادی مطرح است. عده ای تمام عیار پشت مادر رفته و پدر را لعنت و نفرین میکنند و تا جایی پیش رفته اند که نام او را از کنار نام نیما برداشته و او را قابل تسلیت هم نمی دانند! حتی پستی از یکی از نفرات فیسبوک دیدم که نوشته بود هر کس از زبیده حاجی زاده حمایت نکرده است از لیست دوستان فیسبوکی خودم حذف و بلوکه خواهم کرد! براستی چه کسی این حق را به ما میدهد که عقاید خود را صد در صد برحق بدانیم و دیگران را قابل حذف! وقتی موضوعی بصورت عمومی مطرح میشود، هر کس بر اساس داده های خود نظریه ای ارائه می دهد. و این اتفاقا راه را برای در معرض دید قرار دادن همه نظریه ها باز میکند. این دستگاه " خود حق بینی" که فکر میکند هر چه بگوید دیگران باید قبول کنند، دستگاهی عقب افتاده است. در مورد نیما شاهد هستیم که افراد زیادی ادعای رابطه داشتن با او را دارند و هر کدام به شیوه ای گفته های او را ارائه می دهند. این شواهد بقدری ضد و نقیض هستند که من مانده ام نیمای بیمار با اینهمه رنجوری چگونه با اینهمه آدم گفتگو میکرده و به سین جین های آنها پاسخ میداده. در یکی از نوشته ها خواندم که نیما نوشته بود : افراد زیادی تماس میگیرند و او ناراحت میشود. آیا براستی این شیوه برخورد با یک جوان بیمار است؟ که باید به همه تماسها در مورد خصوصی ترین مسائل خانوادگی اش پاسخ بدهد؟ من اطمینان دارم که نیما هر مشکلی که با پدر یا مادرش داشته، نمی توانسته ضد آنها باشد. او درد دوری از پدر را که هشت سال در زندان بوده، زیسته است. پدری که نیما با او مبارزه بر علیه بیدادگری را شناخته بود. همچنین نیما همواره شاهد درد مادرش که به تنهایی بار بیماری او را بدوش می کشیده بوده. اینکه این پدر و مادر در زندگی خصوصی شان به توافق نرسیده اند به من و هیچ کس دیگری ربطی ندارد. برای اینکه زندگی خصوصی افراد پیچیده تر از آن است که از دور بشود در مورد آن قضاوت کرد. این مسئله از هشت سال زندانی که بهنام در رابطه با دفاع از کودکان کار و کارگران تحمل کرده، کم نمیکند. کما اینکه زندانی سیاسی بودن یک فرد را الزاما از خطا مبرا نمیکند. نه کسی به دلیل زندان رفتن قهرمان میشود و نه کسی به دلیل خطایی ته چاه می رود و میتوان به راحتی روی مبارزاتش خط بطلان کشید.
امروز نیما رفته است. مسئله بردن پیکر بی جان او به فرسنگها دور از محل زندگی مادر تبدیل به یک مناقشه عمومی شده است. این مناقشه را ما واردش نشده ایم بلکه توسط مادر نیما به دلیل اینکه از پس حل خصوصی آن برنیامده روی میز افکار عمومی گذاشته شده. مادر می خواست نیما در نزدیکی خودش در تهران دفن شود تا بتوند اشکهایش را بر مزار او بریزد. خانواده پدر - بیشتر از خود پدر - میخواستند که او در اشنویه، محلی که خانواده و ایل بزرگ پدری اقامت دارد، دفن شود. زبیده یک زن تنها بود از عهده اینهمه برنیامد. ما هم نتوانستیم مسئله را حل کنیم . تعدادی که سعی کردند با بهنام این مسئله را طرح کنند به بن بست رسیدند. اما من بعید می دانم که خود بهنام هم در این وسط کاره ای بود. به نظر میرسد که در این میان قوم و عشیره که قدرت بالایی در خانواده های سنتی ایران دارند، تصمیم گرفته و آنرا در برابر یک زن تنها عملی کرده اند. به نظر من بهنام اساسا حتی اگر میخواست هم نمی توانست مقابل فرهنگ دیرینه مرد سالاری در این عشیره بایستد. انتظار ما از بهنام این بود که در مقابل این فرهنگ قاطعانه بایستد. اما من به تجربه دریافته ام که این یک ایده آل سازی است. مبارزان ما همین ها هستند با همه خطاها و اشتباهاتشان. قهرمان سازی ها آنها را خراب میکند. در این میان یک مقصر اصلی وجود دارد و آن جمهوری اسلامی است که قوانین چنین عقب افتاده ای ضد زنان جامعه در نظر گرفته است. بنظر من بیش از آنچه روی دلایل بیهوده و بدون سندیتی مثل وصیت نیما و اینکه خواسته نیما بوده، برویم، بهتر است روی این حقیقت دست بگذاریم که گر چنین قانونی وجود نداشت هیچ کس نمی توانست حق دفن کودک را از مادرش بگیرد. بله! ما در جامعه ای با قوانین و فرهنگ قرون وسطایی زندگی میکنیم. فرهنگی که بسیاری از مبارزان ما نیز از آن تاثیر گرفته اند. شاهد بوده ام که اکثر همینهایی که مبارزه می کنند با نزدیکان خود همواره به عدالت رفتار نمیکنند. عدالت خواهی یک فرهنگ است. خیلی ها بدون این فرهنگ فقط به خاطر ظلمی که در اطراف خود به مسئله مشخصی دیده اند به مبارزه بر میخیزند. اخلاق انقلابی را بدست آوردن خود زمینه های مشخص می طلبد که متاسفانه در جامعه ما وجود ندارد
عاطفه اقبال - 24 اکتبر 2019

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر