اسکاندال
قهوه خانه روشنفکر سرگردان
قسم به قلم و به آنکه مینویسد
قرعه یادداشت هفته بنام من افتاد. آنهم در زمانی که
دوستانی مشترک همکاری خود را با سایت دیدگاه قطع کرده و عده ای نیز آنرا بنوعی بیصدا تحریم کرده اند.
از طرفی دیدگاه نیز بقولی کوتاه آمده و بساط خود را بعد از کمی چپ و راست زدن
مسئول آن جمع و جور کرده تا اینبار مودبانه
آسه برود و آسه بیاید تا گربه شاخش نزند. ولی راستش را بخواهید دیدگاه دیگر
دیدگاه همیشگی نیست. چطور بگویم، خیلی مودب شده و با سرو صورت تراشیده به بچه
سوسول های کلاسور زیر بغل که از همه در کلاسهای درس زرنگترند می ماند. بساط
نظرخواهی هم که مودبانه جمع شده تا بقول فالانژهای بعد از انقلاب : ً تا
جنگه بحث نداریم ً ً بچه ها تو جبهه اند و
شما بحث میکنید؟ ً هیچ کس نظری ندهد تا خدا نکرده سرنگونی رژیم با این نظرها عقب
نیافتد! خلاصه؛ بالاخره دیدگاه هم عاقل شد و دوسال دیگر که صبر کند بلوغ نه سالگی
خود را جشن گرفته و به خانه ی بخت نیز خواهد رفت. مبارک است انشاءالله.....!
حالا که فضا کمی در دیدگاه آرام شده، من شیطان وار
قصد بهم زدن آنرا دارم. نمیدانم اصلا مسئول جدید دیدگاه – منظورم مسئول قبلی با
شکل و شمایل جدید است – آنرا انتشار خواهد داد یا نه؟ بگذریم.
قبل از هر چیز بکذارید توضیح بدهم که چرا به این
موضوع می پردازم. آنهم در شرایطی که همه سعی دارند اوضاع را آرام کنند تا همه چیز به خوبی و خوشی از یاد
برود. و بویژه در زمانی که شرایط به لحاظ
بین المللی و داخلی بسیار حساس و تعیین کننده است. موضوعات مختلفی میتوانست عنوان
این یادداشت هفته باشد. ولی راستش به تیتر
مقالات سایت های مختلف که نگاه کردم دیدم بهتر است وارد بازی بزرگتران نشوم. تحلیل
های سیاسی بقدر کافی زیاد است. فقط کافیست
نیم نگاهی به ستون مقالات دیدگاه بیاندازید : ً گام های پر شتاب بحران و تهدید به
تهاجم هسته ای ً - ً در
این مرحله از شورای امنیت و.... چه انتظاری میتوان داشت؟ ً - ً اجل آخوندها با عجله در حال آمدن است ً- ً کارت همبستگی ملی ً - ً ای جهانخواران ً - ً نگاهی به طرح کنگره ملی ً - و ... بقیه را
خودتان بخوانید.
برای همین تصمیم گرفتم به خارج از دستور جلسه
بپردازم و نقش میز بهم زن را بازی کنم.
برای این کار اما لازم است به چند هفته قبل یعنی روزهای خوش دیدگاه برگردم.
در این روزها که هر مقاله ای خوانده میشد. هر کس حق داشت نظر خود را پای مقاله
بنویسد و وعده داده شده بود که بزودی ستون بحث آزاد نیز در سایت براه خواهد افتاد
تا بتوان روی موضوعات مختلف بحث کرد. ستون جدید التاسیس لطیفه ها هم که تیزتر و
مفیدتر از هر مقاله ای ریشه ی ایدئولوژیک آخوندها را نشانه گرفته و همه را به
خندیدن به ریش هر چه آخوند و آخوند صفت بود وامیداشت و میرفت که دیدگاه جای خود را
بیشتر در میان مردم کوچه و بازار باز کند. همه چیز به خوبی و خوشی میگذشت که
بناگهان مسئول دیدگاه – اسم نمیبرم که با من سرشاخ نشود- تصمیم گرفت نوشته ای را
از سایت هادی خرسندی برداشته و در صفحه ی اول آنهم در ستون یادداشت هفته- و نه در
گوشه ای به عنوان برگزیده ای از سایت های دیگر- بزند و بدنبال آن اسکاندال برپا
شده را نیازی به توضیح نیست. ولی این
اسکاندال با یک جنگ لفظی چند طرفه تند و تیز بالاخره آرام گرفت و زخمی برجا
نگذاشت. فقط – بر اساس ضرب المثل معروف ً
تا مرد – اینجا واقعا مردها بودند و نه زنها – سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته
باشد. ً هر کس در این میان، طرف های دعوا را بهتر شناخت . هنوز چندی از این
اسکاندال نگذشته بود که بناگهان اسکاندال دوم پرسروصداتر از اولی از راه رسید.
مقاله ای از سلطانپور نامی- که قبلا
هم از او مقالاتی چند منتشر شده بود.- در دیدگاه درج
شد. با اینکه من جواب این مقاله را همان
شب در سایت دیدگاه دادم. اینبار جنجال دیگر آرام نگرفت و نامه ها و نظرهای مختلفی
که مسئول دیدگاه را متهم به اسکاندال آفرینی میکرد تمامی نداشت. تا اینکه نامه ی
دومی از سلطانپور به دیدگاه رسید و اینبار ناگهان آن نوشته ی تاریخی آقای مسئول دیدگاه بنام ًره گم کرده ً همه را به شیون واداشت! راستش
در این چند خط که این ره گم کرده کناره گیری خود را اعلام کرد من یکی نفهمیدم که
چرا و به چه دلیل؟ بالاخره بعد از غیبتی
چند و شایعات مبنی بر تعطیلی دیدگاه، کناره گیری چندی از همکاران ومسئولین آن بنا
به سنت اعتراض روشنفکران ایرانی! دیدگاه
نهایتا توانست آداب و قوانین را رعایت
کرده و به قولی مجلس پسند شود! آقای مسئول دیدگاه نیز در نامه ای انتشار مقاله ی
اول سلطانپور را اشتباه دانست و مقاله ی دوم او را نیز درج نکرد. ولی همه ی اینها باعث نشد دوستان قبلی با آن
آشتی کنند و همچنان از این مسئول فلک زده ی دیدگاه درخواست موضع گیری صریح تر را
نکنند!- از این صریح تر نمیدانم چطور ؟ - این چنین بود که دیدگاه همچنان در تحریم پنهان و ناگفته باقی ماند!
دعوا بر سر چیست؟
درد اصلی چیست؟
راستش من یکی فکر میکنم که تمامی اسکاندال های دیدگاه بیشتر
یک بهانه بود برای اینکه هر کس کاری را که از قبل در نظر داشت انجام دهد. دوستانی که دیگر به دلایلی نمی
توانستند به همکاریشان ادامه دهند. مسئول دیدگاه که دیگر ظرفیت برخورد با این همه
انتقاد و درگیری از هر طرف را نداشت و می
خواست تغییراتی در سایت بدهد. ستون نظراتی که قابل کنترل نبود و از آن درست استفاده
نمی شد. همه و همه دست به دست هم دادند تا دیدگاه به شکل شیر بی یال و دم امروزی
درآید.
و اما اسکاندال : این کلمه در معنای لاتین آن به معنای روشنگری،
افشاگری ، فریاد نیز می آید. راستش من همیشه طرفدار این کلمه بوده ام و از
اسکاندال های بوجود آمده دفاع کرده ام. چرا ؟ به یک دلیل ساده . برای اینکه همین
اسکاندال ها سبب می شود که انجمادهای فکری آب شود. اسکاندال شوک وارد میکند. فضا و
مناسبات عادی را میشکند و همه را به موضع گیری وادار میکند. عادت ها و رسوم را
سوراخ میکند و باعث میشود که مخالفان و موافقان به میدان بیایند. باعث میشود ماهیت
اصلی افراد، گروه ها و دیدگاه ها در میانه ی دعوا افشا شود و معلوم شود هر کس چند مرده - یا چند زنه- حلاج است؟ دوست و دشمن شناخته می شوند. باعث
میشود بی تفاوت ها تکان بخورند و سرشان را بیرون بیاورند تا ببینند که دنیایی هم
بجز دنیای آنها وجود دارد. در کشورهای خارجی اسکاندال ها گاهی باعث جابجایی دولت ها
و رئیس جمهورها میشوند. یک سیستم سیاسی – اجتماعی را بهم می ریزند. اسکاندال ها
باعث فعال شدن ذهن مردم و اشتراکشان در زندگی اجتماعی میشوند. برای همین است که
اگر توجه کرده باشید تنها کسانی که از اسکاندال دل خوشی ندارند صاحبان قدرت و
سرمایه هستند. اینها با تمام وجود میکوشند که اسکاندال به زندگی سیاسی- اجتماعی
کشور راه پیدا نکند. حتی با پول و زهر چشم گرفتن هم که شده جلوی بسیاری از این
اسکاندال ها را میگیرند. چرا؟ چون آگاه شدن مردم و بیرون آمدنشان از عادتهای
روزمره ای که سرمایه داری مدرن برایشان برنامه ریزی کرده بساط خیلی از نقشه های از قبل طرح ریزی شده را
بهم خواهد زد.
و اما مشکل ما اسکاندال یا درج فلان مقاله یا نظر
نیست. باور کنید انتشار چند نظر در ستون نظرات کاربران یک سایت هر چند هم زیاد
اسلامی! نباشد. باعث نمی شود آسمان به زمین بیاید. چاپ یک مقاله با هر محتوایی هیچ
تاثیری در سرنگونی یا عدم سرنگونی رژیم یا تصمیم گیری های بین المللی ندارد. این
تک تک ما هستیم که باید ظرفیت انقلابی و انسانی و روشنفکرانه خود را بالا ببریم.
نوشته ها و اراجیف مضحک ایران دیدبانی هر
کسی را میتوان بسادگی جواب داد. چون یک مشت صحنه سازی و دروغگویی است. هیچ کسی نمی
تواند فضا را خراب کند به شرطی که ما نیز سکوت نکنیم و حرف بزنیم. بیتفاوتی درد
بزرگ زمانه ی ما شده. اکثریت ما بی تفاوتیم. نسبت به هر چه که در اطراف ما میگذرد
توجه نداریم. عده ای اساسا از زندگی سیاسی زده شده و خود را بازنشسته کرده ایم .
عده ای نیز از دور نظاره گریم و گاهی غری میزنیم و می گذریم. عده ای نیز در
گروه و تشکل های گاه چند نفره خود را
سرگرم کرده و پز سیاسی و مبارز بودن میگیریم. آن عده ای هم که حول طرفداری از – به نظر من
تنها مقاومت قابل توجه مقابل رژیم – گرد هم آمده ایم باز در همین طرفداری و حمایت
خود بی تفاوت هستیم. اگر تظاهرات و گردهم آیی باشد شرکت میکنیم. حدی برای حمایت از
مقاومت برای خود مشخص کرده ایم. – منظورم همه نیستند- بقول خیلی ها دیگر به این دوستان عادت کرده ایم و خانواده ی ما
محسوب میشوند. گاهی حمایتمان دیگر سیاسی هم نیست، عاطفی است. برای همین هم قادر به فعال
کردن دنیای اطراف خود نیستیم. فقط کافیست هر حمایت کننده ای با خود حساب کند در
این سالها چند نفر را به این صفوف حمایت کننده افزوده است؟ آیا تنها حمایت کردن و
شرکت در گردهم آیی ها تنها مسئولیت ما است و بقیه کارها را باید از ما بهترانی
انجام دهند؟
سئوالی دارم : چند نفر در رابطه با مقاله ی سعید
سلطانپور واکنش نشان دادند؟ مجموعا 20 نفر هم نمی شوند. آنهم اگر همه ی نظردهندگان
ستون نظرات دیدگاه را روی هم بگذاریم. از یک طرف دیگر باز می پرسم چند نفر نسبت به
مقاله سعید یگانه عکس العمل نشان دادند؟ چند نفر؟ من یکی که آماری در دست ندارم! ببینید
به نظر من شرکت فعال در زندگی سیاسی این است. آری باید در تظاهرات های ضد رژیم و
هر آکسیون ضد رژیم شرکت کرد ولی از آنطرف باید نسبت به اطراف خود هوشیار بود.
نباید به سعید سلطانپورها اجازه داد هر اراجیفی که میخواهند از کیسه شعبده بازی
خود یک شبه بیرون آورده و خرج کنند. از طرفی نباید به دیدگاه سعید یگانه ها فرصت
اشاعه داد. به سعید ها از هر نوعش چه از نوع سلطانپورش و چه از نوع یگانه اش باید
گفت ً نه
ً . ً چرت و پرت می گوئید ً ً
بزرگتر از قدتان حرف میزنید ً باید به هر دو دیدگاه جواب داد و جلویشان ایستاد
تا بازارشان را جمع کنند. به من بگوئید: فرق مقاله ی سعید سلطانپور و سعید یگانه
در چه بود؟ هر دو از منتهاعلیه راست با مواضعی بغایت ارتجاعی، افکاری عقب مانده را
ترویج میکنند. درج مقاله ی سعید یگانه هم یک اسکاندال بود. سایت هایی که مقاله ی
یگانه را منتشر کردند نیز یک اسکاندال بپا کردند که هنوز هم از اینور و آنور آنرا
می شنویم. آری آنرا جمع کردند و چه بهتر، ولی
چند نفر به سایتهای ایران لیبرتی ، همبستگی و ... نامه نوشته و نسبت به این مقاله
اعتراض کردند؟ آیا به این علت بود که اصلا زحمت خواندن مقاله را به خود نداده
بودند؟ یا محتوای مقاله را قبول داشتند؟ و یا شاید حال اعتراض کردن نداشتند ؟ جواب
هر چه که باشد نتیجه ی بیتفاوتی و انفعال
وحشتناکی است که ایرانیان خارج کشور را با خود برده است. از هر نوعش، سیاسی و غیر
سیاسی اش را. بیتفاوتی نسبت به سرنوشت میهن و خودشان! و این دردناک است. از این
بیتفاوتی باید برآشفت . به این بیتفاوتی باید راه حلی اندیشید و با آن در افتاد.
برای اینکه همه با شرکت در این مقاومت در سرنوشت خودشان سهیم شوند. به نظر من این
نقشی بود که دیدگاه گرچه به قد و هیکلش نمی آید شاید حتی نه چندان خودآگاه به عهده
گرفته بود. و در عهده ی ما بود که به یاریش برخیزیم و نه اینکه تنها اشکالات و
اشتباهاتش را به رخش بکشیم.
در همین رابطه این واکنش ناگهانی به سایت دیدگاه و
مسئول آن از چه موضعی می تواند باشد؟ بین مقاله های دو سعید چه تفاوتی بود؟ چرا به دیدگاه اعتراض شد ولی به
سایت ایران آزاد و همبستگی نه؟ در ضمن چرا فقط به دیدگاه؟ سایت های دیگری هم مثل
گزارشگران مقاله ی اول و دوم سعید سلطانپور را زدند و هیچ کس به آنها تهمت و افترا
نزد. دیدگاه چه خصوصیتی دارد که هر کاری می کند اسکاندال بقول بعضی از دوستان برپا
می شود؟ شاید به خاطر اینکه تنها سایتی است که با همه ی ضعف ها و اشتباهات و
انتقادات بزرگ و کوچکی که میتواند داشته باشد. توانسته است در مسیر هفت ساله ی خود
طیف های مختلف را گرد هم آورد. از هر تیپی خواننده داشته باشد. از هر تیپی نویسنده
داشته باشد. متعلق به یک دیدگاه و یا یک
خط مشی سیاسی نباشد.مستقل باشد. به این ترتیب گناه بزرگ دیدگاه در کار بزرگان
دخالت کردن است و بس! برای اینکه انتقاد را میتوان بیان کرد. اشکال را میتوان گفت.
ولی به هر بهانه در پی بستن در دیدگاه بودن را دیگر باید متاسفانه در کم ظرفیتی و
یکسویه خواستن همه ی دیدگاه ها دید و این نباید در جمع روشنفکران قابل تحمل باشد.
قابل توجه دوستانی که با دیدگاه حتی به صورت خیلی دوستانه! قطع رابطه کرده اند.
فکر میکنم بهتر است برای روشن شدن مسئله در مورد این
جند اسکاندال اخیر بحث را بازتر کنیم : در مورد مقاله اول سعید سلطانپور اما من
مسئله را به این شکل نمی بینم. سلطانپور نفری بود که با ادعای روشنفکری و از موضع
حقوق بشری مدتها بود که مقاله مینوشت و با اینکه در مقالاتش نیز کم و بیش دم خروس
دو خردادی مشخص بود ولی با توجه به اینکه این مقالات نیز خواننده زیادی ندارند،
کسی توجه نمیکرد. اینبار این آقا به یکباره مقاله ای نوشت که سراپا اتهام بدون سند
و مدرک و تکرار واضح ادعاهای رژیم در مورد مجاهدین بود. سئوال این است که آیا این
مقاله باید منتشر میشد یا نه؟ دو دیدگاه در این مورد وجود دارد. یکی اینکه مرز
آزادی بیان و چاپ مطلب در یک رسانه در عدم افترا و تهمت است. در هر جای دنیا
اینکار تعقیب قانونی دارد. با این طرز
تفکر این مطلب نباید نه تنها در دیدگاه بلکه در گزارشگران و همه ی سایت هایی که
ماهیت مردمی و در جبهه ی ضد رژیم قرار دارند درج میشد. ولی دیدگاه دوم که دیدگاه من نیز هست می گوید :
سلطانپور تا بحال در این جبهه ناشناس بوده. مطلب در سایت های مختلف مینوشته و خود
را حقوق بشری نیز جا میزده. چنین فردی بناگهان بازی خود را آشکار میکند و دیگر نه
با ایما و اشاره بلکه به صورت واضح ماهیت خود را آشکار میکند. چه باید کرد؟ اگر
مقاله ی او را درج نکنیم. باید این تصمیم جمعی باشد که در نبود یک شورای سایت های
ضد رژیم در تبعید – که از نظر من بسیار لازم است – اینکار امکان ندارد. بنابراین
مقاله ی او بخواهیم یا نخواهیم درج خواهد شد. در ثانی بهتر است مقاله ی او درج شود
تا همه بدانند که این آقایی که تا بحال خود را در بین نویسندگان ضد رژِیم جا زده
بود، جا و ماهیت واقعیش کجاست؟ به همین دلیل به نظر من انتشار مقاله ی اول
سلطانپور با این منظور کار درستی بود. خود من اگر سایت دیگاه آنرا چاپ نکرده بود
هرگز آنرا نمی دیدم تا به آن جواب بدهم. آیا ترجیح میدهیم چنین اراجیف بدون هر
گونه سندیتی گوشه و کنار تکرار شود، بدون اینکه به آن یکبار جواب بدهیم؟
ولی مقاله ی دوم سلطانپور دیگر بحث دیگری است. در
مقاله ی اول سلطانپور موضع گیری کرده است. راه خود را با هم قلم شدن با نویسندگان
ایران دیدبانی و چاپ مطالبش در سایت های رنگارنگ رژیم با نویسندگان ضد رژیم جدا
کرده است. دیگر اینجا چاپ مطلب او بنظر من مخدوش کردن مرزها است. در همین جا
انتقاد مشخص آقای مسئول دیدگاه این است که به جای اینکه به این آقا بگوید که شما
مقالاتتان را لطفا به همان سایتهای معلوم الحال برای چاپ بدهید. ناگهان با مطلب کوتاه ً ره گم کرده ً این ذهنیت را ایجاد میکند که
گویا سلطانپور پاسخ در خور تامل و مستندی داده است و او ناچار است به علت فشار ها
آنرا سانسور کند! دقت کنید : نامه ای از
کسی بدستم رسید که حق پاسخگویی داشت و بحق پاسخش را هم تا حدودی داده بود!!!!.
من وقتی پاسخ پراکنده ، درهم ، و پر تناقض سعید
سلطانپور را خواندم، راستش از نوشته ی
مسئول دیدگاه تعجب کردم. بامزه در این است
که سلطانپور در نامه ای با توهم بسیار با اشاره به نوشته ی کوتاه مسئول
دیدگاه نوشته بود : پاسخ من اولین تلفاتش را که مسئول دیدگاه بود،
داد!! البته ایشان با دیدن موضع گیری مسئول دیدگاه منتظر بود که بلافاصله بعد از
انتشار پاسخ بسیار مستدل! او همه ی
اپوزیسیون یکی بعد از دیگری تلف شوند!!!
میخواهم بگویم اجازه بدهیم که این کف های روی آب
بالا بیایند. از آن نترسیم. جواب دادن به اینها ساده است. دریایی از خون و رنج و
شکنج مردم، ما را از هم جدا میکند. مشکل
در این نوشته ها نیست. در بی تفاوتی ما است.
کلمه را میتوان با کلمه پاسخ داد. آنگاه خواهیم دید تا سیه روی شود هر که در او غش
باشد. در همین رابطه اشاره کنم که بعد از خواندن مقاله ی سلطانپور با دوستی در این
رابطه حرف میزدم از او پرسیدم نظرش در مورد مقاله چیست ؟ این دوست که خیلی هم
هوادار مجاهدین هست، جواب داد: حرف خاصی نزده فقط چند انتقاد کرده! همین دوست بعد
از خواندن مقاله ی من دوباره مقاله ی سلطانپور را اینبار با دقت خوانده بود و
میگفت : این آدم عجب شیادی است. یا در مورد مقاله ی سعید یگانه باز چند تن از
دوستان که با هر کدام به تنهایی صحبت میکردم میگفتند : مطالبش در مورد مزدوران وزارت اطلاعاتی است! همین دوستان بعد
از اینکه پاسخ الف.معترض را به سعید یگانه خوانده بودند و به همین ترتیب دوباره
مطلب سعید یگانه را میگفتند : این آدم چرت پرت نوشته است!
اگر اینها نشانه ی بی تفاوتی نیست، نشانه ی چه چیزی
میتواند باشد؟
مشکل این
است که چشمهایمان بطور کامل باز نیست و نمی بینیم که در دنیای اطرافمان بواقع
چه می گذرد. مقالات و نوشته ها را سرسری
می خوانیم و عمق آنرا نمی گیریم. آنهایی هم که می گیرند یا حال جواب دادن ندارند
یا نمیدانم با چه توجیه دیگری از کنار آن می گذرند. من سئوالم به دوستانی که خود
را در صفوف اپوزیسیون میدانند، به هر درجه و به هر حدی، این است : آیا نمی بینید
که دشمن سلاح ها را از رو بسته است. نمی بینید که با خرج های بی حساب از کیسه ی
مردم ایران سایت های گوناگون درست کرده و شبانه روز به فتنه انگیزی مشغول است؟ آیا درد شما این نیست؟ درد شمایی که
تمام سایت های اینترنتی را در هم می نورید برای اینکه یک خبر خوب و امید بخش راجع
به آینده ایران پیدا کنید. درد شمایی که در سرما و گرما و با هر شرایطی همه ی
زندگی خود را رها کرده و در تظاهرات ها شرکت میکنید. من حرفم با شما این است کمی
از قالب سیاهی لشگر بیرون بیائید. ببینید که دیگر کدام هرزه گوی گشاده دهانی خواهد
توانست با ما هم طراز شود. برای اینکه این مائیم که حقیقت را در دست داریم. این
مائیم که از همه ی لحظات عبور کرده ایم. باید به صحنه بیایید و جوابگو باشید. دشمن
دست به قلم برده است و اینبار بعد از اینکه صدها هزار تن را در زندانها به دار
آویخته است. بعد از اینکه تظاهرات های مردمی را به گلوله بسته است و در کنار فتنه
انگیزی در عراق برای اینکه عراق را در دست بگیرد . اینبار با قلم و نوشتار و
تبلیغات نیز به صحنه آمده است.. و من در عجبم که شما چرا همه ی امکانات خود را
بکار نمی گیرید. شما که در عدد بیشتر و در توانایی قویترید. میدان را بدون پاسخ
نگذارید. الان زمان زمان جنگ قلمی است. به میدان بیایید. نروید پی کار خود تا
تظاهرات بعدی. خودتان بسیج شوید.
باید به هیچ سعیدی نه از نوع سلطانپور و نه از قول یگانه اش اجازه نداد که حقیقت را قلب
کرده و وارونه جلوه دهند.
قهوه خانه ها محل رنسانس های فکری در اروپا بوده
اند.
چرا فضای اطراف منفعل و بی تفاوت است. چرا کسی عکس
العمل نشان نمی دهد. نه به مقاله ی سعید یگانه و نه به مقاله ی سعید سلطانپور ؟
این برای من جای تاسف دارد. همه ی دوستانی که در تظاهرات ها و برنامه ها نیز به طور فعال شرکت میکنند. پاسخگوی فعال
نیستند. با فحش و تهمت زدن و حذف کردن نمی توان کسی یا نظری را حذف کرد. ما که
دستمان پر است. چرا دفاع نمی کنید. چرا به صحنه نمی آئید و
واقعیت ها را نمی گوئید. و فقط به پرو پای دیدگاه می پیچید که چرا اینرا چاپ کرد و
آنرا چاپ نکرد. گیرم که دیدگاه چاپ نکند. مگر کم سایت داریم. سایت های دیگری که
سایت های مخالف رژیم هم هستند، این مقالات را چاپ میکنند. آنگاه آنها یکطرفه به
قاضی می روند و فضا را آلوده میکنند. گیرم
علی ناظر نزند . در هزار سایت رنگارنگ رژیم که مردم ایران به دلیل اینکه فیلتر
نشده آنرا می بینند این اراجیف است. حالا ایرانیان خارج کشور ببینند یا نه تفاوت
در کجاست؟ بگذارید علی ناظر سایتش را که
شما لقب " قهوه خانه" به آن داده اید را آنطور که خود میخواهد، بگرداند
و شما نیز همانطور که میخواهید قهوه خانه تان را بچرخانید. تا چیزی نوشته می شود
رگهای غیرتتان به جوش نیاید. پاسخ دارید پاسخ بدهید. کلمه را با کلمه پاسخ میدهند.
ماهیت افراد نیز در همین بحث ها شناخته می شود. اینکه خیلی بهتر است از اینکه هیچ
کس هیچ چیز این ها نداند. همه ی سایت ها در شرایط فعلی قهوه خانه هستند. اصلا
پدیده ی سایت، کار قهوه خانه های واقعی را کساد کرده است. قدیم زمان سارتر و ....
در فرانسه سارتر و دگر اندیشان دیگر در قهوه خانه ها تحولات فکری بزرگ را رقم
میزدند. فکر میکنید مگر سایت های دیگر قهوه خانه نیست. جرات داشته باشید بگذارید
دیگران نظراتشان را راجع به مقاله ها و درجیات شما بیان کنند. شما تفاوت قهوه خانه
تان این است که فقط قهوه چی ها حق وتو و حرف زدن دارند.
این اسکاندال ها اتفاقا در کشورهای اروپایی یکی
از منابع دادن آگاهی به مردم است. افشاگری های بسیاری در همین اسکاندال های سیاسی
صورت میگیرد. از اسکاندال نترسیم. حرف درست داریم بیاییم حرف بزنیم.
پج پچ میشود که کتاب مسعود بنی صدر واقعیات را با بی
طرفی نوشته است. یکسری به صحنه می آیند و با فحش و ناسزا به او جواب میدهند. این
شیوه ی پاسخ دادن به یک کتاب نیست. کتاب و نوشته را باید صفحه به صفحه نقد کرد. با
این نقد است که همه خواهند فهمید که مسعود بنی صدر با همه ی ادعای بی طرفی و
روشنفکری اش کجا ی کارش میلنگد.
شمایی که خودتان هم انتقادات فراوان به مجاهدین در
بسیاری برخوردها و خط مشی هایشان دارید. چرا این مسائل را بین خودتان و بصورت پچ
پچ مطرح میکنید. آیا هرگز این جرات را
کرده اید که انتقادات را به سازمان بنویسید و جواب بخواهید تا قبل از هر کس دیگر،
خودتان با حمایتی که از آنها میکنید،
یگانه تر باشید؟
آری! بی تفاوتی درد زمانه ما است.
عاطفه اقبال – مارس ۲۰۰۶
- این مطلب به دلیل تعطیل موقتی دیدگاه در سایت دیدگاه منتشر نشد.
- اسم الف.
معترض نام مستعاری بود که من آنزمان برای پاسخ به مقاله سعید یگانه درست کردم. با
انتشار این مقاله مجاهدین ناچار شدند مطلب سعید یگانه که به همه ی جداشدگان از
مجاهدین بی احترامی کرده بود را حذف کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر