۱۴۰۱ آبان ۱۵, یکشنبه

خبرهای انقلاب و صحنه های مشابه با 57

خبرهای انقلاب می آید و میگذرد، بسرعتی که باور کردنی نیست. خبرهایی که دارند گام به گام تاریخ ما را می سازند. شاید متوجه نیستیم. اما من چنین روزهایی را دیده ام. روزهایی که مردم دیگر به هیچ چیز فکر نمیکنند جز سرنگونی دیکتاتور. گاه صحنه هایی مشابه می بینم و به آن زمان ها پرتاب می شوم. ساعاتی قبل یک سرباز وظیفه در پاسگاه کاسکین شهرستان بمپور استان سیستان و بلوچستان بسوی فرمانده و اطرافیانش تیراندازی کرد که منجر به کشته شدن چهار تن از آنها گردید! علت تیراندازی هنوز دقیق مشخص نیست اما نمیتواند بی ربط به وقایع اخیر باشد. زمان انقلاب ۵۷ نیز همین صحنه را داشتیم. سربازی که در رستوران قرارگاه به فرمانده هانش شلیک کرد و تعدادی را کشت. روزهای آخر بود. بعد افسران نیروی هوایی بودند برخاستند و در درگیری با گارد شاهنشاهی دربهای اسلحه خانه را گشوده و مردم را مسلح کردند. دو روز بعد از این مسلح شدن طول نکشید که انقلاب شد. انقلاب ۵۷ و نه انقلاب اسلامی. اسلامی را بعد با همدستی خیانتکارانی مثل قطب زاده و یزدی و ... به آن چسباندند. پدر #کومار_درافتاده در کنار مزار پسرش گفت: کومار عمرش کوتاه بود؛ اما بعد از شهادش فهمیدم چقدر انسان بزرگی بود. چقدر از این صحنه ها آنروزها دیده بودم. البته که قابل مقایسه با زمان آخوندها نیست. شباهت لحظه ها منظورم می باشد. درست به همین خاطر است که میدانم خامنه ای هر کاری که بکند محکوم به سقوط است. هیچ راهی ندارد. عقب نشینی کند. تهاجم کند. درب زندانها را باز کند یا نکند. قانون حجاب را لغو کند یا نکند ... رفراندوم بگذارد یا نگذارد... میدانم که باید برود و میرود. آنهم به شکل خفت بار. نمونه اش را دیده ایم. شاه را به هیچ کشوری راه ندادند. از این کشور به آن کشور گدایی اقامت می کرد. خامنه ای اما هیچ جایی نمیتواند برود مگر طالبان جایی در کوه دره ها پناهش دهد که آنجا هم بیرونش می کشیم و مقابل تمام مردم به محاکمه میکشانیمش. بله اینروزها مملو از خبر است. در کرج همین چند روز پیش چنان درسی به ماموران سرکوب دادند که دیگر جرات نکنند بروی مردم آتش بگشایند. امروز کلمه جنایت حتی آنچه را که سرکوبگران جمهوری اسلامی در حق این مردم انجام می دهند را معنی نمیکند. به سر پسر دو ساله گلوله زده اند. جوان معلول را کشته اند. دو پای معترضی را که خودش با پای خودش به زندان آمده شکسته اند تا پدر سالخورده اش جلوی درب زندان سکته کند. به مادران و پدران در سوگ فرزندانشان حمله کرده اند. بعد از داستانهای ساختگی بستن آب بروی حسین در روز عاشورا و از بریدن دست حضرت عباس سخن میگویند! قالیباف رو فرستادند که در آخرین تلاشها بگه، "اگه اوضاع آروم بشه، تغییرات مشروع و لازم در حکمرانی صورت می‌گیرد." آخه آدم ناحسابی، صدای مردم را نشنیدی : "این آخرین پیامه، هدف کل نظامه"
به تعدادی از دستگیرشدگان روزهای اخبر حکم اعدام داده اند. اگر خیابانها توسط مردم تسخیر شود امکان چنین کاری را نخواهند داشت. برای حفظ جان حتی یکنفر دیگر چاره ای جز برخاستن نداریم. جمهوری اسلامی محکوم به سقوط و ما با بیش از ۴۰ سال مبارزه ی بی امان محکوم به پیروزی بر علیه یکی از متوحش ترین نظام های معاصر هستیم. باید پیروز شویم و با هم پیروز خواهیم شد.
آری! آنروز که ستار بهشتی وقتی تهدیدش کردند، آگاهانه نوشت: " من نمی‌توانم در برابر این همه مصیبت سکوت کنم. من سکوت نمی‌کنم حتی اگر قرار به رسیدن لحظه مرگ من باشد."
آنروز که نوید افکاری در آستانه اعدام گفت: "مردم حرف نزدن شما يعنى حمايت از ظلم و ظالم" .
دقيقا حرفشان رو به ما و شما بود. سکوت نکنیم. امروز دیگر هیچ بهانه ای برای سکوت وجود ندارد. بپا خیزیم. عزیزانمان در خیابانها و زندانها را تنها نگذاریم.
این عکس را می بینید. دخترکانی که بدون روسری در کلاس نشسته اند و از آخوندی که آمده آنها را ارشاد کند نیز دیگر نمی ترسند. شجاعت در این روزها باید از نو تعریف شود. بچه هایمان را تنها نگذاریم.
عاطفه اقبال -۱۵ آبان ۱۴۰۱



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر