۱۳۹۴ فروردین ۲۲, شنبه

دل نوشته مریم کریم بیگی

دل نوشته " مریم کریم بیگی" نمونه ای است از انبوه بی عدالتی هایی که از سی و پنج سال پیش در مملکت ما ریشه گرفته و ادامه یافته است. برادری را به جرم اعتراض کشته اند. خانواده ای را به عزای همیشگی نشانده اند و امروز از کار اخراجشان می کنند که چرا هم اسم عزیزشان هستند! آنها که می مانند همیشه باید بر دوشهای خود پیکر کشته شدگانشان را حمل کنند! این نمونه ای از زندگی در این کشور ویران است. ماری و مادرش سکوت نکرده اند و شجاعانه بر علیه بی عدالتی و جنایت فریاد میزنند. اما هزاران هزار خانواده نیز بر اثر تهدیدها به سکوت کشیده شده اند. وای به آن روزی که این سکوت ها در هم شکسته شود. نوشته ماری کریم بیگی را بخوانیم و به شجاعتش درود بفرستیم.
عاطفه اقبال - 22 فروردین 94
------------------------------------------------
مریم کریم بیگی : من به كار نياز ندارم اما به عدالت نياز دارم
من بيكارم چون در جايي كه كار ميكردم رياستش را يك اخوند به عهده دارد كه به قول خودش دستش به گرفتن بيشتر ميرفت تا به بخشيدن ، من بيكارم چون يك سرداري در انجا بود كه همه كاره ي آنجا بود و از اينكه نامِ فاميل من شبيه به برادرم بود فهميده بود كه در راه حقي هستيم كه او تابش را ندارد ، من بيكارم چون همان اخوند با اخراج من ، خواهر زاده ي ٢١ ساله ي دانشجو اش را با يك روز در هفته كار و پايه حقوق يك ميليون و پانصد استخدام كرده و كسي حق اعتراض ندارد ، من بيكارم اما كارمند رسميِ جايي بودم كه به يكباره با امضاي اجباريه قردادي به كارمندي قردادي با ٣ ماه قرداد تبديل شدم و بعد از ٣ ماه با حكم تعديل نيرو بيرونم كردند ، من بيكارم چون آن سردار سپاه از اينكه عكس هاي من و خانواده ام را در ماهواره يا سايت ها ديده بود خشمگين شده بود و با خشم و نفرت مرا تشويق ميكرد تا در كنار پدرم بمانم و از او پول بتيغم ( بتيغم اصطلاح آن سردار بود ) و با خشم بيشتر ادامه داد كه ما با كار كردن زنان به كل مخالف هستيم ، من بيكار شدم با اين تهديد كه مادرت را هم ببينيم رفتارش چگونه است تا در باره اش تصميم بگيريم و مجبور به سكوت در مقابل اخراج خود شدم تا مادرم را اخراج نكنند و اكنون مادرم را تهديد كرده اند كه اگر با رسانه اي مصاحبه داشته باشد از كار اخراج خواهند كرد . و اين در حالي است كه پارسال در ارديبهشت ماه ١٧ روز من و مادرم بدون هيچ حكم كتبي اخراج شديم و بعد از آن كه مادرم تهديد به پوشيدن كفن و اعتراض كرد برگشتيم سر كارمان . كه سه ماه بعدش با حكم تعديل نيرو اين بار زورشان به من رسيد .
"من به كار نياز ندارم اما به عدالت نياز دارم " لطفا مطلب مرا اين گونه برداشت كنيد.
مریم کریم بیگی - 22 فروردین 94

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر