۱۳۹۴ آبان ۱۶, شنبه

نمایشنامه چند پرده ای!

بله! کشتار و قتل انسانهای بی دفاع در هر کجا و توسط هر کس که باشد محکوم است. جا به جا نکردن انسانها از محلی که قتلگاهشان شده، محکوم است. تلاش نکردن برای خارج کردن یک عده که سلاحی هم ندارند از کمپی که مرتبا در آن، زیر موشک پرانی قرار دارند عین جنایت علیه بشریت است، از هر طرف و توسط هر کس که می خواهد باشد.درود بر شما آقای ملکی، درود بر شرفتان که در زیر سایه حکومت مرگ و وحشت شجاعانه کشتاری را که بدست همین رژیم انجام گرفته محکوم میکنید.
محمد نوری زاد در این رابطه مینویسد: "...دکتر ملکی داده بود یک پلاکارد چوبی کوچک برایش درست کرده بودند با دسته. روز قبلش این را داده بود به من که بر کاغذی بنویسم: کشتار انسانهای بی گناه و بی سلاح، جنایت علیه بشریت است. در اشاره به لیبرتی که به راکتش بسته بودند...نوشتم و دادم دستش. پیرمرد چقدر خوشحال شد. راستی عجب دنیایی داریم. ببین مجتبی خامنه ای با چه خوشحال می شود و دکتر ملکی با چه؟!"
بواقع مجتبی خامنه ای ها با چه چیزی خوشحال میشوند و بعضی نیز با حمایت گرفتن بی خاصیت از این لابی و آن سیاست مدار و پیرمرد شریف ما با چه چیزی! این خصلت آنهایی است که همیشه انسان مانده اند. و انسانیت را با سیاست نیامیخته اند! درود بر او ...درود بر آنها
این نمایشنامه چند پرده دارد و یک پرده ای نیست. عده ای در کمپ لیبرتی بدون سلاح و بدون دفاع بعنوان گوشت دم توپ نگهداری میشود. منفعت هیچ کدام از طرفها ایجاب نمیکند که آنها جا به جا شوند! رژیم جمهوری اسلامی اساسا میخواهد تا نفر آخر نابود شوند. با کمک نیروهای عراقی خود هر دم به آنها موشک میزند و عده ای کشته و زخمی بر جا می مانند. آمریکا که بعد از حمله به عراق صاحب عله اصلی در آنجا است و حفاظت این انسانها را در مقابل گرفتن سلاحشان به عهده گرفته ککش هم نمیگزد. سازمان ملل و کشورهای اروپایی در خیل روزافزون مهاجران اگر فشار افکار عمومی نباشد به چنین کاری بها نمیدهند. آنها بمیرند یا نمیرند برایشان زیاد مهم نیست مگر هر روز اینهمه مهاجر در آبها نمی میرند! مجاهدین که اتفاقا این انسانها، اعضای خودشان هستند و باید بیش از هر کس دیگر تمام امکاناتشان را بسیج نجاتشان کنند، نه تنها هیچ آکسیونی برای تسریع خروج آنها از عراق تشکیل نمی دهند! بلکه بجای آن یقه هر کس که در رابطه با این انتقال حرفی می زند و یا قدمی برمیدارد را گرفته اند و فقط همه را مزدور وزارت اطلاعات میخوانند! عجیب است که رژیم هم هر کسی که در داخل ساز مخالفت می زند را منافق! می نامد! براستی چه پیامی در این شباهت رفتار است!؟ مجاهدین تمامی تلاششان را در این جهت بسیج کرده اند که همه صداها را در جهت انتقال خاموش کنند. من مانده ام که اگر اینها قصدشان نجات جان این نفرات است چرا به هر کس که خواهان انتقال آنها است حمله میکنند! بجای اینکه این تلاشها را در جهت بسیج افکار عمومی برای انتقال سریع این انسانها سازماندهی کنند!؟ فقط کافی است به تعداد مقالاتی که بعد از حمله موشکی به کمپ لیبرتی بر علیه کسانی که خواهان انتقال هستند نوشته شده، نگاهی بیندازید!
در این میان ساکنان کمپ لیبرتی می میرند. گاهی از بیماری های ریشه دار ناشی از وضعیت ناهنجارشان ... گاهی در جا سکته می کنند و تمام میکنند. گاهی با سرطانی ریشه دار از پا در می آیند... اگر از همه اینها جان سالم بدر ببرند هر چند گاهی موشکی از دست قراردادهای غیبی رها میشود و تار و مارشان می کند. به هر حال بعد از مرگ از هر گونه اش! تبدیل می شوند به " مجاهد قهرمان" !! و قاب عکس های مرگ به رودخانه دل نواز "اوآز" انداخته می شوند! انگار نه انگار که اینها هر کدام عزیزکرده یک خانواده هستند. انگار نه انگار که دلهایی نگرانشان هست. خانواده بنا به فتوای رهبر " الدنگ " شده است و حرف ممنوع! آخر انسانها ریشه در خانواده که نداشته باشند بهتر می توان چون گوسفندی قربانی شان کرد! استراتژی خون برایشان تدوین کرد و با گفتن داستانی حماسی در 1400 سال پیش به مانند آخوندها تهییج شان کرد. در هنر روضه خوانی هم که تا بحال هنر انحصاری آخوندهای جنایتکار بودف چنان متبحر شده اند! که همین روزها شاید بر روی دست آنها سوار شوند! خون... کربلا.... کشتار..و عاشورا....
در این نمایش چند پرده ای، برای همه ی طرفها، جان انسان پشیزی ارزش ندارد و فقط برای معامله خوب است! خانواده های زندانیان سیاسی بدنبال عزیزانشان که در چنگ رژیم جمهوری اسلامی اسیر هستند در مقابل زندانها و در هر کوچه و برزن گرد هم می آیند و از پا نمی نشینند. آنها فرزندانشان را می خواهند. در این طرف هم خانواده های ساکنان لیبرتی در بدر دنبال خبری از عزیزانشان هستند و هر تهمتی را بجان می خرند. بدون اینکه تماس و یا ملاقاتی داشته باشند! در این میان فقط خانواده ها هستند که با دستهای خالی بدنبال نجات جان عزیزشان هستند بدون اینکه به رویکرد سیاسی آنها کاری داشته باشند. آنها عشق و دوست داشتن را آلوده به سیاست نکرده اند! آنها فقط به یک خبر، به صدای تلفنی که بعد از دهها سال زنگ بزند، به دیداری، به لبخندی، به آغوشی دل خوش کرده اند. و چه بسیار که حسرت این لحظه را با خود به دل خاک برده اند! به این امید که سرنوشت بقیه خانواده ها محقق شدن این امید باشد. چنین باد!
عاطفه اقبال - 7 نوامبر 2015


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر