ساعاتی پیش یک عملیات انتحاری در شهر پر جمعیت لاهور پاکستان بیش از 65 کشته و 300 کشته بجا گذاشته است. بیشترین قربانیان این انفجار از کودکان و زنان بوده اند که برای عید پاک در آنجا جمع شده بودند. جمعه 25 مارس بر اثر یک عملیات انتحاری در یک روستای جنوب بغداد بیش از 41 انسان کشته و بیش از 100 نفر تا کنون زخمی شدند. این عملیات انتحاری در انتهای یک بازی فوتبال رخ داد. بنا به گزارش خبرگزاری ها بیشترین قربانیان این عملیات انتحاری از نوجوانان عراقی بودند. روز سه شنبه هفته گذشته نیز در یک عملیات انتخاری در بروکسل 31 نفر کشته و نزدیک به 250 نفر زخمی شدند. فردای همانروز انفجار دیگری 100 زخمی و 2 کشته در ترکیه بجا گذاشت. انفجار دیگری در ترکیه روز 12 مارس 37 کشته و 122 زخمی گرفت. در ماه نوامبر سال گذشته نیز حاصل عملیات انتحاری در مرکز پاریس 60 کشته و دهها زخمی بود. و این دور ترور و انفجار از قرار ادامه دارد!
تمامی کسانی که در این کشورهای بسیار متفاوت به لحاظ فرهنگی و ساختار سیاسی کشته شده اند، انسان نام دارند. تک تک آنها خانواده هایی دارند که برای همیشه چشمانشان براه عزیزانشان اشک آلود خواهد ماند. چه زندگی هایی که ویران شد و چه آرزوهایی که در خاک شدند!
براستی علت اینهمه انفجار در عرض چند ماه گذشته چیست؟ پشت پرده سیاست دنیا چه میگذرد؟ جان انسانها در چه بازی ها و تجارت هایی معامله می شود؟ بدنبال هر کدام از این انفجارها و کشتارها نیز رسانه های بین المللی افکار عمومی را بسرعت سمت و سو میدهند و اگر انفجار در اروپا و آمریکا باشد مردم با همدردی محل حادثه را با شمع و گل می آرایند. و هر گروه سیاسی هم با موضع گیری واقعی یا نمایشی سهم خود را از آن تراژدی جستجو می کند. اما در کشورهایی که در جنگ ویران شده و ارزش جان انسانها در بمب و کشتار روزانه دیگر به حساب نمی آید. نه گل و نه شمعی محل خون آلود انفجارها را می پوشاند و نه پرچم کشورشان آذین بخش صفحات مجازی برای همدردی می شود. جان آنها بی ارزش است. انسانهایی هستند که در ارقام دنیا به حساب نمی آیند. آنها به دنیا می آیند و می میرند بدون اینکه زندگی کنند. در ورای تفاوت هایی که دنیای سرمایه بر جوامع تحمیل کرده است. انسانها در دردها و شادی هایشان هم نژاد و هم ریشه هستند. آنها که در راس تصمیم گیری ها و سیاست پردازی ها نشسته اند، دیدن تکه پاره های پیکر انسانها و جاری شدن خون بر روی سنگفرش خیابانها و اشک و درد مادران و پدران و کودکان برایشان عادی شده. آنها اصلا این صحنه ها را نمی بینند. از مرزی رد شده اند که انسانیت در آن جایی ندارد و فقط پول و پول و باز هم پول برایشان تنها ارزش است. آنها که از این مرز رد می شوند از نظر من دیگر انسان نیستند. موجوداتی هستند که در دنیای دیوانه ای که ساخته اند با جان انسانها تجارت می کنند. آنها نیز روزی می میرند و خاک میشوند. هیچ می شوند. اگر یادی دروغین از خدمات دروغین از آنها به ضرب و زور رسانه هایی که در اختیار دارند بماند نیز روزی این پرده تزویر دریده میشود و آنچه میماند از آنها همان یاد نفرین شده ای است که در هیاهوی زمانه گم خواهد شد. آنها نیز می میرند اما لعنت شده و بی هویت انسانی میروند تا نفرین مردم استخوان هایشان را هم در گور بلرزاند.
ویرانی انسانها در این دنیای دیوانه مرا ویران می کند. و اختیار قلم را از من می رباید. براستی انسانیت گم شده را در این دنیای ترور و خون چگونه می توان باز یافت. چگونه می توان به این چرخه کشتار و جنگ پایان داد؟
ویرانی انسانها در این دنیای دیوانه مرا ویران می کند. و اختیار قلم را از من می رباید. براستی انسانیت گم شده را در این دنیای ترور و خون چگونه می توان باز یافت. چگونه می توان به این چرخه کشتار و جنگ پایان داد؟
ستمدیگان وارثان زمین هرگز نبوده و نیستند این وعده ای دروغین بیش نیست برای سرگرم کردن آنها. زمین همیشه جهنم ستمدیدگان بوده است با وعده بهشتی نسیه برای اینکه آن اندکی را که دارند نیز به سرقت برند.
چگونه میشود دستهای این همه انسان همدرد را به هم پیوند داد و فریادها را در هم آمیخت تا یکی شود. تا فریادی به بلندای کوهها و اقیانوس ها، جهان را از این انجماد سنگین تکان دهد و دگرگون کند. آیا دوزخیان زمین روزی در پی بهشت زمینی شان که به سرقت رفته با هم یکی خواهند شد؟ آن روزم آرزوست!
عاطفه اقبال - 27 مارس 2016
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر