امسال هم بالاخره بلندترین شب سال از راه رسید. شبی طولانی با سرمایی که در آن ننه سرما در هر خانه را میزند تا وارد شود. ولی آنهایی که در خانه های شوفاژدار و با میزهای تزئین شده هندوانه و انار و آجیل دور هم جمع شده اند که یلدا را جشن بگیرند، درب را برای ننه سرما باز نمیکنند و ننه سرما هرگز نمیتواند وارد خانه شان شود. آنها این بلندترین شب سال را با گفتن خاطره ها و قصه ها و خوردن هندوانه و انار و آجیل در گرما سپری میکنند .
ولی ننه سرما به سراغ کسانی میرود که خانه ندارند و در کنار خیابان یا مترو و یا گودال از کارتونی برای خود پناهگاهی ساخته اند. ننه سرما در این بلندترین شب سال بسراغ بی خانمانها میرود. آنها که از شب یلدا فقط طولانی تر شدن شب و سرمایی جان سوز نصیبشان میشود. امشب برای عده ای سرگرمی و شادی و برای عده ای چشم به سحر دوختن است که شاید آفتابی بیرنگ، تن بیرمغشان را گرم کند. امشب باز تعدادی – اینها که به شمار نمی آیند با همان تعدادی شناخته میشوند – در خیابان در بی پناهی خود معصومانه یخ خواهند زد و هیچ کس حتی برای مرگشان نخواهد گریست. فردا وقتی در کاناپه در خانه گرم خود نشسته ایم. در حین خوردن غذا به اخبار گوش خواهیم داد. اخباری که اول از جشن و شادی ها در شب یلدا خواهد گفت و در نیمه ، تعداد کسانی که یخ زده اند را اعلام خواهد کرد. ما کمی متاثر خواهیم شد و یا کانال را عوض خواهیم کرد تا نکند اعصاب خودمان یا بچه هایمان بهم بریزد. به هر حال هر کدام ما به اندازه خود گرفتاری و درد داریم
!!
!!
و من در این شب یلدا، به شب بلندی که بر سرزمینم، سالهای طولانیست سایه افکنده است، می اندیشم. شبی که که تاریکیش و سرمایش طاقت فرساست. شبی که مردم میهنم را منجمد کرده و قدرت حرکت را از آنها گرفته است.
امشب به یاد سخنی از ابوذر یار پیامبر افتادم. جدای از اینکه مسلمان باشیم یا نباشیم. بعنوان کلامی عمیق همیشه این سخن مرا تکان داده است : "در شگفتم از کسی که فقر را در خانه می بیند، لیک با شمشیر بر مردم نمی شورد."
دکتر شریعتی این سخن را این چنین تعبیر میکرد که " ببینید، ابوذر نمیگوید " در شگفتم از کسی که فقر را در خانه می بیند و لی با شمشیر بر" قدرت حاکم" نمی شورد! حتی نمیگوید که چرا بر" کسی که به او ظلم کرده" نمی شورد! میگوید که چرا بر " همه ی مردم" نمیشورد. یعنی وقتی که من فقیر هستم ، تمامی جامعه در این رابطه مقصر هستند. یعنی باید بر علیه این جامعه ای که فقر یک طبقه را تحمل میکند باید شورید.
و این تعبیری بود که من آنرا بسیار عمیق و زیبا یافتم و در ذهنم نشست. بعدها هر وقت بیچیزی را دیدم بخودم گفته ام : عاطفه ، تو هم در این فقر مقصری. تو هم در این جامعه بنوعی به این فقر پا داده ای . و من چشمانم هنوز بدنبال این است که روزی جامعه ما ، همه ی جامعه ی ما بر علیه این فقر و بدبختی و ویرانی بلند شود و این جانیان را به دره نابودی پرتاب کند. آنروز خواهد رسید.
شب یلدا بر همه مبارک باد. به امید روزی که این بلندترین شب یلدای میهنم به پایان برسد. و خورشید بر سرزمینم بتابد .
عاطفه اقبال - سه شنبه سی ام آذر ماه برابر با شب یلدا سال 89 برابر با 21 دسامبر 2010
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر