۱۳۸۹ مرداد ۱۶, شنبه

کشتار سال 67 به روایت حزب کمونیست ایران - م. ل . م

حزب کمونیست ایران در گاه شماری بنام حقیقت، مطلبی در رابطه با کشتار سال 67 منتشر کرده است بنام :

" سال 67 کشتار بزرگ و حماسه های مقاومت "

مطلب بلافاصله با این ترجیع بندی همیشگی شروع میشود که کشتار سال 67 از یازده شهریور سال 67 آغاز شد!! یعنی حزب کمونیست ایران با یک جابجایی آگاهانه و جزئی !! آغاز این کشتار فجیع و بیرحمانه که از مرداد ماه سال 67 برای ریشه کن کردن مجاهدین در زندان آغاز شده بود را به شهریور یعنی شروع اعدام بچه های مارکسیست تغییر میدهد!! عجب رندی بی نظیری!

در ابتدای این مطلب حزب کمونیست ایران هیچ اشاره ای به هویت زندانیان اعدام شده نمی کند گویا این زندانیان بی نام و نشان و بی هویت سازمانی بوده اند. به یک دلیل کاملا مشخص و آن اینکه اگر بخواهد اشاره کند باید بگوید که اکثریت این شهدا- یعنی دهها هزار نفر - از مجاهدین خلق بوده اند و در روزهای انتهایی نیز چند صد تا از زندانیان سیاسی چپ از بند مردان را اعدام کرده اند. ولی این حزب با رندی تمام برای اینکه به این مسئله اشاره نکند، اساسا از هویت زندانیان حرف نمیزند.

در ادامه مصاحبه ای از خانمی با نام مستعار ندا آمده است که مدعی است در رابطه با اتحادیه کمونیستهای ایران در زندان بوده و از زندانیان بسیار مقاوم هم بوده است. بماند که نمی توان این مصاحبه را محک زد به یک دلیل ساده و آن اینکه این خانم هیچ اسم واقعی و ردی از خودش نمی دهد که دیگر زندانیان زن بتوانند گفتارهای او را محک زده و تائید کنند که آیا حرفهایش واقعی است یا نه!؟ آیا چنین کسی اساسا وجود دارد !!؟ یا اینکه حزب کمونیست ایران، یک زندانی زن آفریده است که زیر نام مستعار او دروغهای هزارباره اش در مورد زندان و زندانی را تکرار کند!؟- لازم به توضیح است که بنا به تاکید این حزب در این نوشته، تا بحال حتی یک نفر از این حزب خاطرات زندان منتشر نکرده است!! حزب کمونیست ایران علت آنرا اعدامهای زیاد اعضا و هواداران !!! ناپیدای خودش معرفی میکند. شما خواننده این سطور خود میتوانید دلیل آنرا حدس بزنید!

در این مصاحبه به کلیاتی در زندان اشاره میشود که براحتی می توان از مجموعه گزارشات منتشر شده دیگر زندانیان آنرا تهیه کرد. ولی اصل قضیه، باز هم به دشمنی حزب کمونیست و تصفیه حساب خیالی اش با کسانی که در رابطه با مجاهدین کشته شده اند، بر میگردد. لانسه کردن این دروغ که مجاهدین عامل تواب شدن و توبه تاکتیکی در زندان بودند و اینکه بچه های مجاهد در زندان نسبت به سازمان مجاهدین و عملکردش مسئله دار بوده اند یکی از تاکتیک های شناخته شده این گروه می باشد. البته این دروغ را نه تنها حزب کمونیست بلکه وزارت اطلاعات رژیم هم مرتبا تکرار میکند. و

حزب کمونیست ایران در لباس مقاومان زندان! و صاحب اصلی کشتار سال 67 ! مینویسد :

"خط تواب تاکتیکی را مجاهدین مطرح کردند!! یعنی در واقع این خط از رهبری آنها آمد!! در ادامه، خط مجاهدین را به این شکل توضیح می دهد : " بخاطر اینکه مجاهدین هم شدید زیر ضرب بودند هم بریده هایی که از طرفشان به سمت دشمن می رفتند زیاد بودند!! با اینکار میخواستند خود را از زیر فشار دشمن بیرون بیاورند... میخواستند در بازجوها نفوذ کنند...البته موفقیتهایی هم داشتند! ولی به چه بهایی؟ مجبور شدند بدترین کارها را بکنند! تا اعتماد بازجوها را بدست بیاورند!- ... با اینکارشان کمر جنبش را شکستند!"

واقعا که شرم هم یک احساس انسانی است. در روز روشن حقیقت را این چنین وارونه جلوه می دهند. اینکه حزب کمونیست ایران از کجا می دانسته که خطوط توبه تاکتیکی در زندان از رهبران مجاهدین می آمده خود جای سئوال دارد!؟ ولی زیر فشار بودن زندانیان مجاهد در داخل زندان  بر هیچ کس پوشیده نیست.  ولی این دروغ که زندانیان مجاهد در زندان بدلیل زیر فشار بودن با توبه تاکتیکی میخواستند خود را از زیر این فشار بیرون آوردند دیگر شرم آور می باشد. حزب کمونیست کارگری ناچارا اعتراف میکند که بله این مجاهدین البته در زندان هم کارهایی انجام دادند مثل نفوذ در بازجوها و موفقیت هایی هم داشته اند ولی بلافاصله برای اینکه این کار قهرمانانه بچه های مجاهد در زندان را خراب کنند می نویسد :

" اما به چه بهایی! مجبور شدند که بدترین کارها را بکنند! تا اعتماد بازجوها را بدست بیاورند! و با اینکارشان کمر جنبش را شکستند!

واقعا وقاحت بسیاری لازم است برای نوشتن این دروغهای کاملا برنامه ریزی شده برای خراب کردن مقاومت زندانیان مجاهد در زندان. هرگز یادم نمی رود که در زیر فشارهای دژخیمان در زندان چگونه بچه های مجاهد همه ی فشارها را به جان می خریدند و با چه هوشیاری و برنامه ریزی دقیقی بداخل دشمن نفوذ می کردند و باعث از بین بردن پرونده های بسیاری از بچه های زیر اعدام و اطلاعات سازمانی میشدند. چگونه اخبار و گزارشات زندان را با بجان خریدن هر گونه شکنجه و اعدام به بیرون از زندان می فرستادند . اکثر این دوستان مجاهد بعد از لو رفتن تشکیلاتشان در زندانها به بدترین وجه شکنجه و اعدام شدند. از میان آنها قهرمانان شهید : پری ، فضیلت، مریم ساغر و عده ای دیگر از دوستان خود من در محلات جنوب تهران بودند که در 209 اوین زیر چشم بازجویان چنان تشکیلاتی براه انداخته و در اوین نفوذ کرده بودند که بعد از کشف تشکیلاتشان دژخیمان به هیچ کدامشان رحم نکردند. بسیاری از این قهرمانان هنوز ناشناخته هستند و بسیاری از این حماسه ها بعدها بعد از سرنگونی این رژیم بازگو خواهد شد. پس بگذاریم کوته اندیشانی هم این مقاومت ها و قهرمانی ها را برای منافع ناچیز گروهی خود زیر علامت سئوال ببرند. که خلایق هر چه لایق!

باید از اینها پرسید شما به کدام جنبش اشاره میکنید که کمرش بر اثر کار زندانیان مجاهد شکست!؟ همان جنبشی که مجاهدین به بهای خونها و مقاومتها و شکنجه هایشان، به بهای چشم در آوردنها ، دست و سر شکستنها و در بدری هایشان از سال 57 و بطور خاص از سی خرداد شصت به بعد در ایران بپا کردند؟ منظورتان همین جنبش است؟ من کمر این جنبش را هرگز شکسته ندیدم. این جنبش سرفرازانه و بی وقفه تا به امروز ادامه داشته و دمار از روزگار رژیم ولایت سفیه درآورده است. شما در کجای این جنبش قرار داشته اید و نقشتان در آن چه بوده است؟ که آنرا به شیوه آخوندها کمر شکسته می بینید!! 28 سال است که آخوندها و آخوند صفتان بر هر بامی فریاد میزنند که این جنبش کمرش شکست و نیست و نابود شد و مبارزین واقعی در مقابل این اراجیف هر روز ایستاده و با ایمان و یقین متکی بر عملشان فریاد میزنند که این جنبش هرگز نمی میرد و هرگز کمرش نمی شکند بلکه شکفته تر و شکفته تر میشود. بطوری که از درون آن قیام سال 88 بیرون می آید. و این باوری است که حزب کمونیست ایران هرگز نمی توانند آنرا باور کنند. پس بگذاریم که در طیف همان کمر شکستگان بمانند.

حزب کمونیست ایران وقتی به سال 67 می رسد از موضع صاحبان اصلی این کشتار فجیع می خواهد میوه چینی کرده و خود را در صف اول مقاومت ها جلوه دهد. گویا  در دهه شصت زندان پر از اعضای! حزب کمونیست ایران – و نه حتی از بچه های گروه های دیگر مارکسیست – بوده است و مجاهدین هم تعداد کوچکی را شامل میشدند! یادم می آید که در سال 60 و 61 در بند عمومی زنان قزل حصار که شامل 12 سلول بود. تنها یک سلول آن که روبروی سلول خود ما قرار داشت – من در سلول 12 بودم – متعلق به تمامی زندانیان چپ از هر گروه و دسته ای بود و این سلول هم با وجود داشتن زندانیان خوب و مقاوم به دلیل بودن نرگس پیکاری که مسئول و همکار رحمانی پلید بود و چندین جاسوس و خائن در آن به سلولی که دیوارهایش گوش دارد معروف بود. بچه های مقاوم چپ نیز در این سلول زیر آزار و فشار قرار داشتند. در زندان من حتی اسم حزب کمونیست ایران را نشنیده بودم چه برسد به اینکه عضو یا هوادار وابسته به این گروه را که علنا خود را وابسته به گروه معرفی کند دیده باشم. نمیدانم شاید که دیگران با انبوه زندانیان عضو و هوادار حزب کمونیست ایران در زندانهای رژیم برخورد داشته اند!

جالب است که این خانم بدون نام! با وجود اینکه موارد خوبی را از مقاومت های زندان مطرح میکند - البته فقط و فقط از بچه های چپ!- به مجاهدین که میرسد بچه های مجاهدین را در سال 67 نسبت به سازمان و رهبریشان مسئله دار می بیند!ولی خود آن بچه ها را فداکار و قابل ستایش

یکی نیست به این خانم بگوید که اگر این بچه ها مسئله دار بودند چطور در جواب بازجو ها که فقط از آنها می خواستند تعلق سازمانیشان را بنام منافق و نه مجاهد بیان کنند. خود را مجاهد خلق معرفی میکردند و بهای اعدام شدن و سرموضع بودن را بجان میخریدند!! واقعا که اینگونه غرض ورزی ها در نگاه بعضی از بچه های چپ - نمیخواهم همه را با یک چوب برانم- به جرات بگویم بیشرمانه است.

این حزب ناچارا خاطره ای از قهرمانان زن مجاهد در سال 67 بیان میکند که تن هر انسان آزاده ای را به ستایش در برابر این شیرزنان وا میدارد. همانهایی که نویسنده حزبی می خواهد بگوید که نسبت به سازمان و آرمان هایشان مسئله دار بوده اند و راه چپ شدن ! را در زندان طی می کرده اند! و لابد به این دلیل مقاوم بوده اند. این تنها قسمت از این نوشته طولانی و دراز در خدشه دار کردن مقاومان مجاهد در زندان و صاحب شدن مقاومت های زندان و کشتار سال 60 میباشد که نویسنده حزبی با وجود همه ی تحریف ها ناچارا بر آن صحه گذاشته و نتوانسته آنرا تغییر دهد:

"... رژیم دید که اینها دیگر بچه های سابق نیستند. جنگ هم تمام شده و نمیتوانستند به بهانه جنگ جنبش های مردم را سرکوب کنند و اگر با این بحران و تضادهائی که در جامعه است این جوانان با این روحیه و انرژی و آبدیده آزاد شوند، تبدیل به رهبران مردم می شوند. کشتار سال 67 را سالها در سر می پروراندند. و میخواستند این مسئله را حل کنند. چون میدانستند اگر این جوانان – دقت کنید می ترسد که بگوید جوانان مجاهد – بروند در داخل جامعه ، رهبران مردم می شوند. جسته و گریخته هم میگفتند که می خواهند کشتار کنند. بچه های جوان را که می بردند بازجوئی، به بعضی شان می گفتند توبه کنید و بروید بیرون چون اینجا قرار است بیست هزار نفر را بکشیم. اما ما باور نمی کردیم و می گفتیم که قصدشان روحیه شکنی است.

سال 67 یک هفته قبل از شروع کشتار، ارتباط ما را با دنیای بیرون از طریق حذف روزنامه ها و تلویزیون و رادیو و ملاقاتی ها و بهداری کاملا قطع کردند. حتی ارتباط بند به بند ما را هم قطع کردند که حتی خبر اعدامها به گوش ما نرسد. یک شب مرداد ماه آمدند. و اسامی صد و چند نفر از بچه های مجاهدین را خواندند که همان شب بردند و اعدامشان کردند. اعدام با دار بود که خونشان جاری نشود. یک پارکینگ ماشین های کارکنان زندان در محوطه اوین بود که سوله مانند بود و سقف ایرانیت داشت. طنابها را از میله هائی که رویش ایرانیت بود رد کرده بودند. و بچه ها را آنجا دار زدند. وقتی که این بچه ها را می برند روی صندلی که اعدامشان کنند، همه دستهای همدیگر را محکم می گیرند و وقتی که می افتند همه در همان حال می افتند. اینرا خودمان شنیدیم که یکی از بازجوها و پاسدارها که داشتند با هم صحبت می کردند، بهم میگفتند... " این کثافتها هم زندگیشان باعث دردسرماست و هم مرگشان، دیدی چطور دستهایشان را بهم حلقه کرده بودند و مجبور شدیم دستهایشان را بشکنیم تا جدایشان کنیم" از این حرفها ما متوجه شدیم که این بچه ها موقع اعدام دستشان را بهم قفل گرفته بودند و وقتی از دار می افتند دستهایشان بهم قفل شده باقی مانده بود و اینها برای حمل چسدها مجبور شده بودند دست اجساد را بشکنند."

به حزب کمونیست ایران باید گفت که اینها همان زنان قهرمانی هستند که شما می گوئید مسئله دار شده بودند! حال چگونه با این مسئله داری آنهم در درون زندان این چنین مقاومت میکردند بماند! واقعا که دروغگو کم حافظه میشود.

ضمنا در این بخش بصورت کاملا ناخواسته به چند نکته صحه گذاشته شده است :

1-     اینکه شروع اعدامها در مرداد سال شصت بوده است و نه در شهریور آنطور که این حزب در ابتدا اشاره میکند.

2-     تعداد اعدامها همانطور که سازمان مجاهدین  اشاره کرده است به سی هزار اعدام بالغ میشده. و طبق این خاطره بازجویان صریحا بیان کرده اند که قصد اعدام حدود بیست هزار نفر را دارد.

در ادامه حزب کمونیست ایران بصورت حیرت آوری وارد دروغهای شاخداری میشود از قبیل :

-سئوال : آیا بچه های مجاهدین را در خاوران دفن کرده اند: ندا : بچه های مجاهدین را نمیدانم اما بچه های چپ عمدتا درآنجا دفن شده اند – یک تلاش برای مصادره کردن خاوران!

- آیا در بخش زنان فقط بچه های مجاهدین را اعدام کردند: ندا : خیر . یکنفر از مرکزیت حزب توده بنام پروین ! که حاضر نشد همکاری کند را هم اعدام کردند!؟

- در بخش مردان مجاهدین و چپی ها را با هم اعدام کردند! – دروغ به این بزرگی ! همه میدانند که در مرداد ماه بعد از اینکه رژیم از مجاهدین فارغ شد به سراغ بچه های مقاوم چپ رفت و اعدامشان کرد

- ... – بچه های مجاهد – عشقشان به مردم و پاکی و ایستادگی شان درسهای زیادی برای من داشت. اینها خودشان در مورد سیاستهای مجاهدین خیلی مسئله پیدا کرده بودد و زیر سئوال کشیده بودند! هر چند اتاقهایشان از چپ ها جدا بود و در جلسات خودشان این مسائل را بحث میکردند! ولی بحث هایشان به بیرون درز میکرد. برخی ایدئولوژی مجاهدین را نقد کرده ! و گرایش به چپ ! پیدا کردند. اینها هم در 67 اعدام شدند.

میگویند پدری به پسرش می گوید که بیا تا از این به بعد لباس شرافت بتن کنیم. پسر جواب میدهد که پدر بگذاریم آنها که ما را می شناسند سر بر خاک بگذارند بعد این ادعا را بکنیم. حکایت حزب کمونیست ایران هم در این داستان خلاصه میشود.

در انتها سلام میدهم به خاطره شهدای مارکسیست در زندانها که قهرمانانه به دشمن " نه " گفتند و سربدار شدند. اینها هیچ ربطی به دودوزه بازانی که حتی با خاطره ی شهدا برای منافع حقیر گروهی بازی می کنند، نداشتند. درود بر آنها و بر همه مارکسیست هایی که برای آزادی ایران بدون هیچ حقد و غضبی بر علیه آزادیخواهان دیگر  فعالیت می کنند. و بسیاری از آنها از دوستان من هستند. از این دوستان می خواهم که اینگونه نوشتن های مغرضانه را محکوم کنند تا مبارزه ی  مبارزان این میهن در برابر رژیم دد منش آخوندی خدشه دار نشود.

-اصل این گزارش در گاهشمار سال 84 حزب کمونیست ایران  ( م.ل.م )  منتشر شده. ولی با توجه به اینکه به مناسبت فرا رسیدن کشتار سال 67 آنرا دوباره  در فیس بوک و سایتها منتشر  کرده اند.  لازم دیدم به آن جواب بدهم. ضمنا لازم به توضیح است که بعد از اینکه من این مطلب را نوشتم نویسنده مطلب در بعضی از نسخه ها اسم آناهیتا رحمانی را در کنار نام مستعار ندا اضافه کرده ولی در نسخه اصلی چنین اسمی وجود ندارد .

http://www.sarbedaran.org/archives/haghighat/hagh-24fff.pdf 

http://www.facebook.com//login.php#!/note.php?note_id=465593194992&id=1792737653&ref=mf

عاطفه اقبال- 16 مرداد 89 برابر با 7 اوت 2010

- لازم به تذکر است دوستانی که مطمئن هستم با محتوای نوشته این حزب مخالف هستند نیز با دیدن تیتر پر تمطراق و بروز " سال 67 کشتار بزرگ و حماسه های مقاومت " بدون خواندن همه مطلب آنرا شر کرده اند. مرد رندی حزب کمونیست ایران دقیقا در انتخاب چنین تیترهایی است که بتواندمطلب خود را تکثیر کند

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر