دلم می میرد وقتی به چهره این کوچولو می نگرم . دلم می خواهد بمیرم و این دردها را که در علاج آنها ناتوانم، نبینم. دلم می خواهد این کوچولو را سخت در آغوش بکشم و لرزش او را آرام کنم. به او بگویم نترس کوچولو، از تو در برابر تمام دنیا حفاظت خواهم کرد. تنت را از خاک و خون و درد خواهم شست. دردهای درونت را بجان خواهم خرید. بلند شو کوچولو. بخند. دنیا جای بدی است. اما تو بخند. تو بخند تا من هم قدرت ادامه زندگی در این جهان وانفسا را پیدا کنم.
- این فیلم ها به همت خبرنگارانی که خود در قلب فاجعه زندگی میکنند و هر روز در معرض کشته شدن قرار دارند بیرون می آید. بسیاری از آنها در راه خبررسانی کشته شده اند. در این فیلم برادر این کوچولو که خود نیز کودکی است زخمی و شوک شده، سعی میکند او را با دستهای کوچکش آرام کند اما دستهای خودش نیز می لرزد. آخر این چه جهانی است که نمیتواند این جنایت را متوقف کند. این فقط یک نمونه از کودکانی است که از زیر خاک و بمباران مداوم بیرون کشیده شده و دچار تروما و ضربه شدید جسمی و روحی شده اند. یک نمونه از بیرحمی ناباورانه ای است، که در غزه جریان دارد. اگر کسی با دیدن این صحنه ها سرش را بر زمین بگذارد و بمیرد، بر او حرجی نیست! دیدن این صحنه ها که بی امان در ثانیه ها تکرار می شود، درد دارد، چون چاقویی که به قلب فرو می رود. دردی عمیق در درون کسانی که هنوز به انسانیت در حال افول چنگ زده اند.
آنک قصابانند
بر گذرگاهها مستقر
با کُنده و ساتوری خونآلود
روزگارِ غریبیست، نازنین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر