۱۴۰۴ اردیبهشت ۲۱, یکشنبه

انفجار در بندرعباس؛ روایت یک فاجعه پنهان‌شده

در روز ششم اردیبهشت ۱۴۰۴ حوالی ساعت ۱۲:۰۵، بندرعباس، یکی از مهم‌ترین شاهراه‌های تجاری و نفتی ایران، شاهد انفجاری مهیب بود؛ انفجاری با قدرتی معادل ۵۰ تُن تی‌ان‌تی که از یکی از انبارهای نگهداری مواد شیمیایی یا سوختی آغاز شد. صدای انفجار شهر را لرزاند، ستون‌های دود تا کیلومترها در آسمان بالا رفت، و ترس و هرج‌ومرج، جای هر گونه مدیریت بحران را گرفت.
مردم وحشت‌زده به خیابان‌ها ریختند. هیچ هشدار قبلی داده نشده بود، اطلاع‌رسانی رسمی در کار نبود، و خانواده‌هایی که عزیزانشان در محوطه بندر کار می‌کردند، تنها با سکوت، سردرگمی و امیدی کور به زنده ماندن مواجه بودند.
بیش از ده روز از این فاجعه گذشته و هنوز ابعاد کامل آن روشن نشده است. رسانه های حکومتی در ابتدا از ۷۰ کشته و ۱۲۰۰ مجروح سخن گفتند و سپس کوشیدند آنرا تقلیل دهند، اما شاهدان محلی، کارگران و منابع غیررسمی از رقمی بسیار بالاتر خبر می‌دهند. بسیاری از قربانیان کارگران مهاجر بلوچ بودند؛ کارگرانی بدون بیمه، قرارداد یا حتی هویت قانونی ثبت‌شده، که برای حداقل مزد، در شرایطی بی‌رحمانه کار می‌کردند.
سه مهاجر جوان بلوچ که در میان زخمی ها بودند، پس از رسیدگی سطحی پزشکی، به بیغوله ای بازگشتند که حتی کف‌پوش نداشت. این تنها چهره‌ای کوچک از فاجعه‌ای بزرگ است.
اما فاجعه نه در انفجار که در واکنش حکومت پدیدار شد: سانسور، سرکوب و انکار. رسانه‌های دولتی از «آتش‌سوزی محدود» گفتند، اما ویدیوهای مردمی انفجارهای عظیم و ناتوانی مطلق نیروهای امدادی را نشان داد. اجساد، توسط مردم از زیر آوار بیرون کشیده می‌شدند، در حالی که نیروهای امدادی، دیر، ناکارآمد و سردرگم در صحنه حاضر بودند.
همزمان، روایت‌های حکومتی به‌سرعت جای حقیقت را گرفت. دو کارگر به‌دلیل خبررسانی بازداشت شدند. کارگران بازمانده، تنها دو روز پس از حادثه، در حالی‌که هنوز هوا آلوده بود، مجبور شدند به کار بازگردند، تا «اوضاع عادی» جلوه داده شود. یکی از آن‌ها گفت:
نانی که می‌خوریم، به قیمت جان‌مان است. اما همان را هم ماه‌هاست نداده‌اند.
این جنایت، نه اولین است و نه آخرین. حکومت جمهوری اسلامی بارها نشان داده است که جان مردم، در برابر منافع اقتصادی، نظامی یا ایدئولوژیک، ارزشی ندارد. در ساختار فاسد، جنایتکارو ایدئولوژیک این حکومت، نه امنیت معنایی دارد نه عدالت. از سقوط هواپیمای اوکراینی و فاجعه متروپل تا سرکوب خیزش‌های مردمی، همیشه یک عنصر مشترک بوده است: انکار، پنهان‌کاری، و بی‌مسئولیتی.
هر انفجار، هر قتل، هر سرکوب و هر فاجعه، حتی اگر طبیعی یا صنعتی باشد، بخشی از یک روند مستمر است، روندی که تنها با پایان این حکومت می تواند متوقف شود. تا آن زمان، هر روز، هر شهر، و هر خانواده، بالقوه در صف قربانیان بعدی‌اند.
انفجار بندرعباس یک اتفاق نبود. یک هشدار هم نبود. یک نشانه دیگر بود. نشانه‌ای از اینکه تا زمانی که جمهوری اسلامی بر سر کار است، این خون‌ریزی‌ها ادامه خواهد داشت. این فاجعه بار دیگر این پرسش بنیادی را مقابل ما میگذارد: تا چه زمانی مردم ایران باید هزینه سوءمدیریت، بی‌کفایتی و سرکوب سیستماتیک را با جان خود بپردازند؟
پاسخ به این پرسش، ریشه در وجدان جمعی ما دارد؛ وجدانی که اگر به کنش بدل نشود، تنها تماشاگر تکرار جنایت خواهد ماند.
عاطفه اقبال – 11 می 2025
انتشار در سایت گزارشگر: https://www.gozareshgar.com/post/6796

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر