چندی پیش دوستی برای من ویدئویی فرستاد که در اینستاگرام بیش از ده هزار لایک خورده، با این توضیح که : " محشره". ویدئو رو نگاه کردم تا ببینم چه چیز محشری دارد؟ ماجرای معلمی بود که در یک روستا شاگردش را هر روز بخاطر دیر آمدن تنبیه میکرد. یکروز او را در مسیر می بیند و علت دیر آمدنش را میفهمد. پسرک باید یکنفر را با صندلی چرخدار جا به جا میکرد. آنروز معلم بجای کتک زدن، دست کودک را می بوسد. از این دوست پرسیدم که نکته اصلی فیلم را فهمیدی؟ گفت خوب همین کتک زدن معلم و قضاوت سریع بود!
بسیاری که چنین ویدئوهایی را در شبکه های مجازی برای هم ارسال و دست بدست میگردانند. به هدف اصلی این فیلم ها توجه نمی کنند: تبلیغ یک مارک ورزشی روی کاپشن و کیف پشتی این پسربچه روستایی.
تبلیغات در دنیای امروز در قالب همین فیلم های کوتاه انجام میشود. الان برای بسیاری از مارک ها حتی در تلویزیون داستانهای کوتاه می سازند تا نفر را به دیدن آن جلب کرده و مارک مشخصی را در ناخودآگاه انسانها برای فروش بیشتر وارد کنند. شیوه های تبلیغات بسیار پیچیده تر از قبل شده است. به همین شکل است که بسیاری بخصوص جوانان بدنبال یک مارک مخصوص برای کفش و لباس هستند و دنیای رقابت در میان مارکهای مختلف بیداد می کند و در مدارس هر کس که مارک نپوشد عقب افتاده محسوب میشود. خانواده ها حتی اگر وسعت مالی شان نرسد باید بدنبال دست دوم مارک های معروف باشند تا بچه هایشان احساس تحقیر نکنند. به اطراف خود در خیابان با دقت نگاه کنید. مارک ها روی لباس و کفش و کیف و هر وسیله ای به هر شکل خود را به چشم می نشانند.
همینها است که ارزش ها را در ناخودگاه جمعی شکل میدهد. با همین روشها در دنیای سیاست هم به شکل دیگری عمل میکنند. با بکار گیری مدیا که در خدمت اهداف بخصوصی است ذهنها و موضع گیری های افراد را بدون اینکه خودشان متوجه شوند شکل میدهند. نگاه کنید چطور یکدفعه در همین شبکه های مجازی یک خبر می شود موضوع روز و همه ی تحلیل ها و درگیری ها و تبادل نظرها یکباره فقط روی موضوع مشخص می چرخد. بعد یکدفعه خبر را عوض میکنند و همه مثل این آدمهای آهنی به سمت خبر جدید می چرخند و این بازی دادن همچنان ادامه دارد.
دنیای امروزی با پیچیدگی بیشتری روی اذهان کار میکند. ما نیز باید به پیچیدگی بیشتری برسیم تا بتوانیم آن انسان هیپنوز شده تحت نظام نباشیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر