۱۳۹۳ بهمن ۱۳, دوشنبه

انتهای تهدید شما اعدام است! همین!

نتهای پله های بیرونی کانون وکلا، جایی که نسرین ستوده بیش از صد روز است به اعتراض برای لغو پروانه وکالتش ایستاده است، برای بسیاری امروزه تبدیل شده به محلی برای اعتراض علیه بی عدالتی و ظلم هایی که توسط این رژیم بر مردم می رود. نسرین ستوده از همان اولین روزها تنها نماند. مادر ستار بهشتی، مادر و پدر مصطفی کریم بیگی، مادر سعید زینالی ... شخصیت های معترضی مانند محمد ملکی و نوریزاد و انسانهای شریف دیگری همواره او را همراهی کرده اند. بارها در این محل با دخالت ماموران اطلاعاتی و امنیتی تشنج صورت گرفته است. اما این جمع نه تنها جا نزده بلکه هر روز افزون تر شده است. امروز دوباره ماموران امنیتی بنا به درخواست رئیس کانون وکلا علی نجفی توانا برای پراکنده کردن افراد دخالت کردند. اما تک تک شرکت کنندگان در این جمع صحنه هایی از شجاعت و ایستادگی را تصویر کردند که عاقبت نه آنها بلکه ماموران ناچار به ترک محل شدند.
در اولین گام، ماموران به سمت جوانی می روند و میخواهند او را بترسانند تا محل را ترک کند. نسرین ستوده به دفاع بلند میشود و بر سرشان فریاد میزند : " مسئولیت این اعترضات با من است و شما با دوستان من نباید کاری داشته باشید." ماموران می گویند : " شما اگر تنها اینجا بمانید بحثی نیست. نوری زاد هم تحمل می کنیم اما بقیه نمیتوانند بمانند که اگر بمانند ما جور دیگری برخورد خواهیم کرد"! اینبار نوری زاد جواب میدهد : " ما کشته مرده ی آن جور دیگر برخورد شما هستیم"! تنش بالا می گیرد. نسرین ستوده با شجاعت فریاد میزند : " من و دوستانم تا زمانی که بی قانونی شکلی از قانون به خود گرفته اینجا هستیم و شما هر کاری که بدان مـآمورید انجام دهید که ما باکی از شما و بالاسری های شما نداریم."
اینبار پدر مصطفی کریم بیگی جلو می رود و میگوید : " ما را نترسانید که ما خیال ترسیدن نداریم. پدران و مادرانی که فرزند و عزیز رشیدشان را در این راه داده اند، با توپ و تشر کسی کنار نمی کشند."!

دکتر ملکی با عصا در حالی که به سختی از چند پله بالا میرود، مقابل ماموری می ایستد و میگوید : " ببین آقا جان، انتهای تهدید شما اعدام است. من یکی سرگشته ی اعدامم. بگو کجا اعدام می کنند من بروم آنجا."
ماموران که با یکپارچگی و همبستگی این جمع متحد روبرو شده بودند با شنیدن حرف آخر جمع از دکتر محمد ملکی با هشتاد سال سن، عقب می نشینند و می روند. نوری زاد گزارش خود را از صحنه به زیبایی با این جمله به پایان میبرد : " با هیاهوی ماموران، هیچکس صحنه را ترک نکرد. من ترس را دیدم که گریخته بود."

آری! انتهای تهدید این جماعت فقط اعدام است. سی و پنج سال است که با سرکوب و اعدام و شکنجه بر این ملت فرمان رانده اند. امروز اما جمع های کوچکی، چون این جمعی که بدور نسرین ستوده گرد آمده اند این قانونمندی را کم کم دارند در هم می شکنند... قدرتمندان همه ی قدرتشان در ترساندن است وقتی که دیگر نترسیم قدرتشان فرو می ریزد. امروز ماهی های سیاه و رنگارنگ کم کم براه افتاده اند... آنها دیگر نمی ترسند...راه افتاده اند و ترسشان فرو ریخته است. دیگران نیز دیر یا زود به آنها خواهند پیوست! و این کابوس آنهایی است که فقط با تکیه بر این ترس عمومی بر گرده مردم حکومت می کنند. صمد بهرنگی به زیبایی گفته بود : "همه اش که نباید ترسید راه که بیفتیم، ترسمان می ریزد! "

عاطفه اقبال - 13 بهمن 93 - 2 فوریه 2015
#حقوق_بشر
#human_rights

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر