۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

شجره نامه خامنه ای و خمینی دجال و داستان خر مرده ای که امام زاده شد

 مدیر کل اوقاف اعلام کرد : شجره خامنه ای و خمینی دجال به امامان شیعه می رسد !!

 امروز یکشنبه 25 مهر 89 غلامرضا ناظمی مدیرکل اوقاف و امور خیریه استان قم اعلام کرد که همزمان با ورود خامنه ای به شهر قم شجره نامه او و خمینی دجال را بپایان رسانده اند. او همچنین توضیح داد که بنا بر این شجره نامه جد خامنه ای جنایتکار به امام سجاد از امامان شیعه میرسد وهمچنین امامزاده عبدالله که در بلوار کشاورز قم دفن است نیز عموی او محسوب شده و یک امامزاده دیگر بنام سید معصوم نیز از زیر خاک بعنوان پسر عمو برای خامنه ای بیرون کشیده ان تا جمعشان جمع باشد!

همچنین بنا بر این مصاحبه خمینی دجال نیز شجره اش به امام موسی کاظم یکی دیگر از امامان شیعه میرسد. ولی با توجه به اینکه در شرایط حساس کنونی که اعتراضات مردمی امان رژیم را بریده است. باید برای خامنه ای یک عمو و پسر عمو نیز در این شجره نامه جور میشد تا رتبه ی خامنه ای در نزد آخوندها از امام دجالان یعنی خمینی بالاتر قرار داده شود. بنا به این شجره نامه، خمینی حق رهبری را - در مدت صدارتش بر جان و مال این ملت - از خامنه ای بناحق دزدیده است. و باید چهره خامنه ای در ابتدای انقلاب بجای خمینی در ماه دیده میشد. حیف که این شجره نامه دیر تنظیم شد!

ولی از شما چه پنهان این شجره نامه مرا بیاد یک داستان قدیمی که مادرم همیشه تعریف میکند، انداخت. میگویند که در یک دهی یک زریه امامزاده بوده که یک مرد مسن بعنوان مسئول زریه و یک پسر جوان بعنوان کارگر از آن مراقبت می کردند و روزی خود را نیز از راه نذریات و صدقه هایی که مردم می دادند بدست می آوردند. روزی پسر جوان از اینکار خسته می شود و می گوید که من میخواهم پی کارم بروم و تقاضا میکند که صاحب زریه یک خر به او بدهد تا بتواند با آن سفر کند. صاحب زریه اینکار را انجام میدهد. و پسر جوان با این خر براه می افتد. بعد از یک سفر طولانی خرش خسته می شود و می میرد. پسرجوان همانجا زمین را می کند و خر را دفن کرده و گریه و زاری میکند که بدون این خر کجا برود ؟ در همین حال مردم دهات اطراف که میگذشتند او را می بینند و می پرسند چرا گریه میکنی؟ پسر جوان چیزی به ذهنش می زند و بجای اینکه مردن خرش را تعریف کند میگوید : اینجا یک معجزه شده و امامزاده ای کشف کرده ام. مردم آنجا را تبرک میکنند و آنقدر به او پول میدهند که یک زریه هم برای خرش می سازد و آنجا را تبدیل به امامزاده می کند. سالهای زیادی می گذرد و روزی صاحب امامزاده قبلی که پسر جوان قبلا در آن کار میکرده از آنجا عبور میکند و شاگرد خود را می بیند که وضعش خوب شده و یک امامزاده را می چرخاند. پیش او می رود و می گوید : جریان چیست؟ این امامزاده را از کجا پیدا کرده ای؟ پسر جوان داستان را تعریف میکند که راستش خرم را دفن کردم ولی چون دیدم امامزاده داری شغل نان و آب داری است آنرا امامزاده کردم ولی بالا غیرتا به کسی نگو! صاحب امامزاده اولی نگاهی به اطراف می اندازد و میگوید : صدایش را درنیار که در امامزاده ی ما نیز پدر این خر دفن شده است!

حالا حکایت خمینی و خامنه ای جلاد و شجره نامه هایشان همین است. احتمالا جد ایندو به همان خر و پدر خر کذایی میرسد و اینها برای خر کردن بیشتر مردم حتی عمو و پسر عموی خر هم برای ولایت سفیه شان پیدا کرده اند. ولی غافل از اینکه اینبار خود جنابانشان هستند که باید کنار آن امامان و امامزاده های قلابی دفن شوند تا بوی گند تعفن وجودشان در زیر خروارها خاک مشام مردم رابیش از این  نیازارد.

عاطفه اقبال - 25 مهر 89 برابر با 17 اکتبر 2010

لینک و نظرها در فیسبوک



 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر