۱۳۹۸ مهر ۲۵, پنجشنبه

درد نوشته مادر عسل محمدی

این است نمونه ای از آنچه خانواده ها در زندانی شدن عزیزانشان می کشند. چه مادر و پدرهایی که جلوی درب زندان زندگیشان به هدر رفت و یا در حسرت دیدار فرزند چشم از جهان فرو بستند. چه فرزندانی که چشم براه مادر و پدر مانده اند. چه زندانیانی که حتی نتوانستند در بخاک سپاری عزیزانشان شرکت کنند. مادران آی مادران چه کشیده اید! چه میکشید! دیدن درد این مادران خشمگینم می کند. چگونه اینها این درد را بر دوش میکشند! من درد مادر و پدرم را در غم از دست دادن و دوری فرزندانشان دیده ام. آنها که ذره ذره در این درد سوختند.

عاطفه اقبال - 17 اکتبر 2019

درد نوشته ی مادر عسل محمدی امروز بعد از ملاقات با دخترش در زندان اوین :

"قرار شد که به ملاقات حضوری بروم بماند که شب را چگونه به صبح رساندم و به شوق در آغوش گرفتنش آرام و قرار نداشتم بعد از اینکه کارهای اداری تمام شد، گفتن ملاقات کابینی است افتان و خیزان پله‌ها را پشت سر گذاشتم و به محل ملاقات کابینی رفتم بعد از گذشت دقایقی گفتن گویا اشتباه شده و ملاقات حضوری است از سر شوق تمام پله‌ها را دویدم تا به سالن ملاقات حضوری رسیدم دخترکم آمد! اما نحیف‌تر شده بود! گودی زیر چشمانش نگرانم کرد علتش را پرسیدم در یک کلام بهم گفت: مامان فراموش کردی! اینجا زندانه!! مضاف براینکه بخاطر اختلالات گوارشی داروهای پزشک معالجم را به من نمی‌دهند ، میل به غذا ندارم ! اومی‌گفت و من درخودم خرد می‌شدم ! درد هجران و تنهایی صد چندان شد خدایا بگذار ایستاده بمیرم توانم را زیاد کن ! ندادن دارو به بیمار را کدام محکمه‌ای تایید می‌کند ؟ فرزند من احتیاج به دارو دارد ،اما مسئولان زندان اوین با ندادن دارو میخواهند فشار بیشتری برای سپری کردن این برزخ برای من و عسلکم بوجود بیاورند!! اما من قویا فریاد میزنم این نیز بگذرد."



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر