کتاب سووشون یکی از قوی ترین کتابهای ادبیاتی ایران است که با نثری بسیار ساده و زیبا خواننده را به صحنه ی رمان پیوند میدهد و با خود به سووشون یوسف میبرد:
زری زنی ساده و روستایی که با عشق همسرش یوسف زندگی میکند و بچه هایش را در این عشق می پروراند.یوسف اما در کتاب سیمین دانشور سمبل مبارزه بر علیه ستمگران است.
.... روزی که جسد یوسف را برای زری می آورند، با خشم بر پیکر خونین همسر مینالد : «میخواستم بچههایم را با محبت و در محیط آرام بزرگ کنم. اما حالا با کینه بزرگ میکنم."
و آن پیرمرد که در گوشش زمزمه میکند : بدن آدمیزاد شکننده است، اما هیچ نیرویی در این دنیا، به قدرت نیروی روحی او نمیرسد، به شرطی که اراده و وقوف داشته باشد»
زری زنی ساده و روستایی که با عشق همسرش یوسف زندگی میکند و بچه هایش را در این عشق می پروراند.یوسف اما در کتاب سیمین دانشور سمبل مبارزه بر علیه ستمگران است.
.... روزی که جسد یوسف را برای زری می آورند، با خشم بر پیکر خونین همسر مینالد : «میخواستم بچههایم را با محبت و در محیط آرام بزرگ کنم. اما حالا با کینه بزرگ میکنم."
و آن پیرمرد که در گوشش زمزمه میکند : بدن آدمیزاد شکننده است، اما هیچ نیرویی در این دنیا، به قدرت نیروی روحی او نمیرسد، به شرطی که اراده و وقوف داشته باشد»
... زری بپا میخیزد و سیمین حالات درونی او را این چنین به قلم میکشد : «نه یک
ستاره، هزار ستاره در ذهنش روشن شد. دیگر میدانست که از هیچکس و هیچچیز در این دنیا نخواهد ترسید.»
... زری بیاد می آورد که کسی برایش از سووشون - مراسم مرگ سیاووش- سخن گفته بود. و میرود تا سووشون دیگری برای یوسف خود بپا کند.
... سیمین دانشور در آخرین فصل این رمان زیبا، چنان سووشونی برای یوسف تدارک میبیند که یکی از قویترین حرکت های مردمی را در این خاکسپاری اعتراضی به تصویر میکشد. تشییع جنازه به حرکتی اعتراضی بر علیه انگلیسی ها که آنزمان ایران را تحت استعمار خود داشتند تبدیل میشود و به درگیری می انجامد. پیکر یوسف شبانه به خاک سپرده میشود و سیمین دانشور در هیئت " ماهون" با قلمی شیوا و پر امید، در تسلیتی به زری همسر سیاهپوش یوسف، آینده را این چنین تصویر میکند:
گریه نکن خواهرم. در خانهات درختی خواهد رویید و درختهایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت. و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درختها از باد خواهند پرسید: در راه که می آمدی سحر را ندیدی؟
... سیمین دانشور در آخرین فصل این رمان زیبا، چنان سووشونی برای یوسف تدارک میبیند که یکی از قویترین حرکت های مردمی را در این خاکسپاری اعتراضی به تصویر میکشد. تشییع جنازه به حرکتی اعتراضی بر علیه انگلیسی ها که آنزمان ایران را تحت استعمار خود داشتند تبدیل میشود و به درگیری می انجامد. پیکر یوسف شبانه به خاک سپرده میشود و سیمین دانشور در هیئت " ماهون" با قلمی شیوا و پر امید، در تسلیتی به زری همسر سیاهپوش یوسف، آینده را این چنین تصویر میکند:
گریه نکن خواهرم. در خانهات درختی خواهد رویید و درختهایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت. و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درختها از باد خواهند پرسید: در راه که می آمدی سحر را ندیدی؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر