۱۳۸۹ اسفند ۹, دوشنبه

شکست طرح تراوا

آقای ابراهیم نبوی با طرح معروف جنگ تروا برای 22 بهمن سال گذشته معرف حضور همه هستند. طرحی که موجب هرز رفتن نیروهای قیام و بچه هایی که میخواستند مثل روز عاشورا، 22 بهمن را نیز به روزی فراموش نشدنی برای رژیم تبدیل کنند، شد.  با این طرح به مردم پیشنهاد شده بود که ته ریش بگذارند تا شبیه بسیجی ها شوند! و هیچ شعاری علیه حکومت ندهند! لباسهایشان نیز شبیه حزب اللهی ها باشد تا شناخته نشوند!

ابراهیم نبوی صراحتا در طرح تاریخی! خود نوشته بود :

"به فرضیه شورش فکر نکنید، شما فقط برای نشان دادن یک حضور گسترده و عظیم و سبز که باعث به هم ریختن نطق سخنران و پرت شدن حواس او بشود، به خیابان می روید. شما نه می خواهید تلویزیون را بگیرید، نه قصد دارید شهر را تسخیر کنید. "

این طرح باعث شد که رژیم تمامی جمعیت را در تلویزیونهای رسمی خود به حساب طرفدارانش بگذارد و  از آقای نبوی هم به خاطر این طرح به نظر من حتما تشکر جانانه ای کرده باشد. به هر حال نقد کردن این طرح و موضع گیری های چپ اندر قیچی ابراهیم نبوی در مورد سازش و سکوت سبز به جوانان باعث شد که جوانان قیام دیگر پشیزی برای حرفهای او قائل نشوند. ولی امشب ناگهان وقتی فراخوان نبوی را برای تظاهرات و گفتن کلماتی مثل روز سرنوشت ساز ، آرزوی دمکراسی و آزادی برای ایران، سرنوشت سیاه ایرانیان و حذف حکومت... خواندم، دیدم گویا آش بدجوری شور شده که آقا ابراهیم هم ناچار شده  با رژیم به این شیوه سخن بگوید.

ابراهیم نبوی در این مطلب اشاره میکند به اینکه رژیم میخواهد خود را یکدست کند یعنی به زبانی اعتراف میکند که تا بحال با این حضرات قدرت را تقسیم کرده بود و حالا میخواهد آنها را کنار بگذارد. و این همان چیزی است که ابراهیم نبوی ها را ناچار به فراخوان دادن برای تظاهرات کرده است و دیگر دنبال طرح تروا برای نجات رژیم از معرکه نیستند.

نبوی در این مقاله تاکید میکند :

" حالا حرف بر سر مرگ و زندگی است. اگر گروهی که حکومت را یکدست می خواهند، رهبران جنبش را حذف کنند، مخالفان را قلع و قمع کنند، میانه روها را حذف کنند، آنگاه جنگ با جهان در انتظار حکومت خواهد بود. اگر مردم به خیابان بروند، در هر حالت، کمترین تلفات را خواهند داد. اگر خانه بنشینند، مطمئنا زندگی ناامن تری در انتظار آنان است، اگر سکوت کنند، سیاهی و تلخی دودمان مردم را به باد می دهد..... فردا به خیابان رفتن یعنی دفاع از زندگی، دفاع از ایران و دفاع از انسان. "

در ادامه ابراهیم نبوی می نویسد :

"در این دو سال از میان اصلاح طلبان و سبزها کسی نخواسته بود که حذف حکومت را به کشور تحمیل کند. مردم رای شان را می خواستند، حکومت با انحصار قدرت، غارت حق مردم و دزدی رای مردم، آنان را بسوی تندروی راند. حالا دیگر جای بازگشت نیست."

این نوشته ، بصورت واضح چشم انداز سرنگونی رژیم جهل و جنایت جمهوری اسلامی را در تمامیتش نشان میدهد. رژیمی که حتی جناح های درونی خودش را نیز دیگر تحمل نمیکند. آری همانطور که ابراهیم نبوی گفته است فردا و همه فرداهای دیگر به خیابانها بیاییم ولی نه فقط بخاطر فریاد زدن برای آزادی موسوی و کروبی بلکه بخاطر آزاد شدن تمامی زندانیان سیاسی و بخاطر آزادی شدن تمامی ایران زمین از چنگ کسانی که خون ملت را سی وسه سال است در شیشه کرده اند. روزی که ابراهیم نبوی ها مجبور باشند چنین مقالاتی بنویسند شک نکنید که رژیم پا در گور خود گذاشته است.

عاطفه اقبال - 9 اسفند 89 - 28 فوریه 2011

 

نوشته ابراهیم نبوی

روز مبادا، فرداست. حکومت اگر حضور گسترده مردم را به چشم ببیند، چاره ای جز عقب نشینی ندارد

روزهای سیاهی در پیش است. ده روزی که پیش روی ماست، سرنوشت کشور تعیین می شود. رهبران جنبش در زندان حکومت اند. تهدید دادستان کل کشور، به معنی تهدید به مرگ موسوی و کروبی است و از سوی دیگر، هاشمی رفسنجانی تا نه روز دیگر یا در ریاست مجلس خبرگان می ماند یا با پروژه برکناری از قدرت حذف می شود. هر دو واقعه یک معنا دارد و آن اینکه حکومتی یکدست، برای بقای خود، دست به سرکوب کسانی بزند که آرزوی دموکراسی و آزادی را برای ایران دارند. از موسوی و کروبی دیگر کاری ساخته نیست. روحانیون و مراجع تقلید نیز ده روز فرصت دارند تا نشان بدهند که کنار مردم می ایستند یا در کنار قدرت جاخوش می کنند.

در صورتی که حکومت به سوی یکدستی برود، زندگی ما را برای مدتی کوتاه دشوار و سقوط خود را تسریع می کند. حکومتی که جایی برای تغییر باقی نگذارد، بی تردید سقوط می کند. اگر بازی به همین شکل ادامه پیدا کند، مردم هیچ چاره ای جز ایستادن روبروی حکومت ندارند. حرف این نیست که مردم باید چنین کنند یا چنان کنند، نه آنکه بیرون ایران نشسته است، حتی آن کسی که در داخل کشور هست نیز به کسی دیگر نمی تواند بگوید که چه باید و نبایدی در کار است. موضوع سرنوشت یک کشور است. اگر حکومت، سخت سری خود را ادامه دهد، آینده نزدیک دست چکمه پوشان خواهد بود، نه فقط چکمه پوشانی که در زندان اوین و زندانهای دیگر خشونت را اعمال خواهند کرد، بلکه چکمه پوشانی که حریم هیچ کسی را امن نخواهند گذاشت. نه زنان، نه کودکان، نه خانواده ها، نه کارگران، نه دانشجویان، نه خانه های مراجع و روحانیون نیز زیر چکمه نظامیان امنیت نخواهد داشت و حتی تکنوکراتها و نظامیان شریف نیز از ضربه نجات نخواهند یافت. این ده روز، ده روز سرنوشت ساز کشور ماست.

تنها و تنها و تنها یک عامل می تواند ایران را از سرنوشتی سیاه نجات دهد و آن حضور گسترده و انبوه مردم در تمام شهرهاست. ترس موجودی مقدس و موضوعی محترم است، اما زمانی که با مرگ مواجه می شوی ترس دیگر بی معناست، پشت کردن به حکومتی که دشمن مردم خود است، جز به خوردن ضربه ای نابگاه منجر نمی شود. حالا دیگر موضوع آزادی فردی و اقتصاد بهتر و عدالت بیشتر و زندگی امن تر نیست. حالا بحث بر سر مرگ و زندگی است. اگر گروهی که حکومت را یکدست می خواهند، رهبران جنبش را حذف کنند، مخالفان را قلع و قمع کنند، میانه روها را حذف کنند، آنگاه جنگ با جهان در انتظار حکومت خواهد بود. اگر مردم به خیابان بروند، در هر حالت، کمترین تلفات را خواهند داد. اگر خانه بنشینند مطمئنا زندگی ناامن تری در انتظار آنان است، اگر سکوت کنند، سیاهی و تلخی دودمان مردم را به باد می دهد.

روز مبادا، فرداست. حکومت اگر حضور گسترده مردم را به چشم ببیند، چاره ای جز عقب نشینی ندارد و یادمان نرود که آیت الله خامنه ای مرد جنگیدن نیست و اگر مردم با قدرت به میدان بیایند جا می زند. چاره ای جز چالش با او نداریم. اگر فردا در مقابل حکومت نایستیم، تردید نباید بکنیم که ماهی دیگر یا دو ماهی دیگر با پرداخت هزینه ای سنگین تر تاوان موقع نشناسی مان را خواهیم پرداخت. در این دو سال از میان اصلاح طلبان و سبزها کسی نخواسته بود که حذف حکومت را به کشور تحمیل کند. مردم رای شان را می خواستند، حکومت با انحصار قدرت، غارت حق مردم و دزدی رای مردم، آنان را بسوی تندروی راند. حالا دیگر جای بازگشت نیست.

خطر هنگامی بزرگ خواهد بود که پایمان بلرزد و برای رفتن به خیابان تردید کنیم. خطر هنگامی خواهد رسید که مردم فراموش کنند که اگر این دیوانگان قدرت را به دست بگیرند چه بلایی سر مردم می آورند. و خطر هنگامی خواهد بود که به جای حضوری بزرگ و با فریاد و عظیم، بخواهیم اجازه بدهیم که آنان حمله را آغاز کنند. هیچ جمعیت عظیمی را نمی توان سرکوب کرد و هیچ جمع انبوهی را نمی توان مجازات کرد. سرکوب تنها وقتی قدرت می گیرد که تردید فرصت بروز پیدا کند و جمعی در خانه بنشینند.

فردا می تواند آرام ترین روز زندگی ایران باشد، وقتی که همه مردم به خیابان بروند و انبوهی جمعیت چنان خیره کننده شود که هیچ کسی جرات نکند دست به اعمال خشونت علیه مردم بزند. همه چیز بستگی به تو دارد. به تویی که فکر می کنی می شود آرام نشست و امیدوار بود که چون من آرام نشسته ام، پس کسی با من کاری ندارد. چنین نیست. آنها با همه کار دارند. فتنه از نگاه آنان نفسی است که ما می کشیم، فتنه زنی است که زیباست، فتنه جوانی است که زندگی را دوست دارد، فتنه مادری است که دل به فرزندش بسته است، فتنه یعنی دوست داشتن ایران، فتنه یعنی راضی نبودن به نکبت استبداد، فتنه مائیم چون انسانیم. چون ایرانی هستیم وچون عدالت و آزادی و استقلال را می خواهیم.

برای تو که هرگز شاهد فروریختن دیوارهای استبداد نبودی دشوار است که بگویم به چه سرعتی اتفاق می افتد. بسرعت می گریزند، بسرعت پشت می کنند، بسرعت می روند و بسرعت عقب می نشینند. من این روزها را دیده ام، روزهایی که گرد و خاک بر زمین می نشیند، خشت بر خشت بند نمی شود و دیوارهای قدرت چنان می ریزد که انگار هرگز نبوده است.

فردا به خیابان رفتن یعنی دفاع از زندگی، دفاع از ایران و دفاع از انسان.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر