۱۳۸۹ خرداد ۲۵, سه‌شنبه

تسلیت به "مادر امامی" برای درگذشت تنها دخترش "عطیه

چند لحظه قبل خبر درگذشت " عطیه امامی " یکی از زندانیان سیاسی سابق را از یکی از دوستان استکهلم دریافت کردم. این خبر برایم بسیار سنگین بود. با اینکه مدت زیادی بود که عطیه را ندیده بودم، یاد او برایم زنده شد. آخرین یادگارم از او این بود که مرا به یکی از دوستان گمشده ام با صمیمت و پرتلاش وصل کرده بود.

خانواده امامی با چهار شهید از خانواده های بسیار خوشنام و مبارز شهر کرج بود. که به دلیل ظلم و جور رژیم ولایت سفیه مثل بسیاری از خانواده های دیگر ناچار از ترک وطن شده بودند.

عطیه تنها دختر مادر امامی از زندانیان سیاسی بود که نزدیک به پنج سال را بجرم هواداری از مجاهدین خلق ایران در زندان های مختلف رژیم در تهران و کرج بسر برده بود. او در آذر ماه سال شصت در حالی که دچار بیماری قلبی بود توسط پاسداران دستگیر شد . عطیه بیش از یکسال و نیم از دوران زندانش را در سلولهای انفرادی گوهر دشت گذراند. در طول زندان از ملاقات محروم بود و روزهای سخت زندان را به تنهایی همراه دیگر یارانش تحمل میکرد.

از دوران پنجساله زندانش ناراحتی های جسمی فراوانی به یادگار داشت که تمامی آن ناشی از فشارهای جسمی و روحی بود که متحمل شده بود. برای همین هم در خارج کشور بارها به علت عفونت مثانه و کلیه و عمل جراحی های مختلف کتف و شانه در بیمارستان بستری شده بود. ولی همه دوستان از روحیه بالای او در برخورد با بیماری هایش حرف میزدند. و عشقی که به مادرش داشت و در اینراه با او همراه و همدرد بود.

عطیه به دلیل بیماری که ناشی از تحمل زندان بود از میان ما پر کشید. با انبوهی آرزوها و امیدها برای ایرانی آزاد که آنرا ندید. چهره پر محبت و با صفای او جلوی چشمم است که با سادگی ویژه خودش با همه زود صمیمی میشد.

سه برادرش علی - ،مرتضی -و محمد امامی ازاعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق در دهه شصت توسط رژیم ضد بشری خمینی دستگیر و شکنجه و اعدام شدند. تنها عروس مادر امامی بنام فاطمه استاد حسن در عملیات فروغ جاویدان شهید شد.

پدر امامی نیز در سی دی سال هفتاد در عراق درگذشت و در قطعه‌ی «مروارید» قرارگاه اشرف به خاک سپرده شد. مادر که بیمار بود در سال ۷۱ در حالیکه تنها دخترش عطیه او را همراهی می کرد از قرارگاه اشرف به سوئد آمد.

پدر امامی که شاعر پرتوانی بود در غم فرزندانش سروده بود :

از ظلم ظالم خونخوار بی پسر شده‌‌ام به کوه و دشت و بیابان چو دربدر شده‌ام
کسی ز حال من رنج برده مخبر نیست که زیر کوه و جبل، زار و خون جگر شده‌‌ام
نه لانه است مرا و نه آشیانه بود نه همدمی که مرا یار محرمانه بود
فقط مراست توکل به ذات پاک خدا همانکه در صفت خلقتش یگانه بود
اگر مثل من، داغدیده بسیار است که روز و شب به چنین درد من گرفتار است
ولی زیادی آنان مرا علاجی نیست چرا که زخم دلم، چون ستاره بسیار است
.......
عطیه دختر من هست و توی زندان است چو یوسفی‌ که مکانش به چاه کنعان است
من از مفارقتش روز و شب همی سوزم بدان خوشم که مطیع خدای سبحان است

عطیه امامی امشب در حالیکه برای شام خانه یکی از دوستانش دعوت بود. سر شام چشم از جهان فرو بست و مادر و دوستانش را با شوک درگذشتش و با غمی بزرگ تنها گذشت. به مادر امامی این مادر مقاوم و بردبار و مبارز و به مصطفی برادر بزرگتر عطیه و تنها فرزند بازمانده این خانواده در شهر اشرف و به مرتضی تنها نوه این خانواده بزرگ با تمامی قلبم تسلیت میگویم و برایشان صبر آرزو دارم. براستی که عطیه نیز شهید دیگری در راه نبرد رهایی است که با تمامی زخمها و بیماری هایی که از این رژیم ضد انسانی بجان گرفته بود از میان ما پر کشید و رفت. روحش شاد باد.

عاطفه اقبال - 15 ژوئن 2010 ساعت 2 و 45 نیمه شب


لینک و نظرها در فیسبوک

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر